خواهرم متاهل بود به اون هم گفت محل زندگیت رو عوض مس کنی میری یه شهر دیگه باور کردنی نبود خواهرم بهش خندید ولی چند وقت بعد اجبارا رفتن یه شهر دور از تهران واسه زندگی
اهان در مورد مرگ خوار بزرگم هم گفت. البته با احتیاط گفت اتفاق خیلی وحشتناک براش می افته. یه ماه برد خواهر بزرگ تز ازما تصادف کرد و به رحمت خدا رفت