سلام وقتتون بخیر
من ی جوون ۲۱ساله هسم که دبیری میخونم و رشتم مشاوره تحصیلی هست و در اینده معلم میشم
وعاشق یک دختر چهارده ساله هستم که یک سال باهم در ارتباط نزدیک بودیم و قرار بود باهم ازدواج کنیم ولی مامانش چن بار بهش گفته تو بهتر از این گیرت میاد و تو درست خوبه دکتر میشی مث خودت دکتر میاد میگرتت و خیلی روش اثر گذاشته و الان همه چی زده پس و میگه من دلی دوست دارم ولی عقلی نمیتونم باتو زندگی کنم من زندگی مجلل میخام و پول حقوق تو کمه
قبلا چن بار پس کشیده بود ولی ن تا این حد و هربار من خواهش و تمنا و قبول میکرد ولی الان همه شون هم خودش و خانوادش مخالفم شدن و دختر دختر خالم هستش منم تو شهر بزرگ زندگی نمیکنم جوریه ک میتونم مث خودمو ک معلم باشه بگیرم ولی اونو دوست دارم ولی اون میگه تو نمیتونی زندگی ارامی برام درست کنی و ی جورایی پرش کردن و چن بار گفتم بگه نمیخاد منو ک گفته ولی دلی دوستم داره ولی پول و ارزو هاش میگه برام مهم تره من بهش گفتم تو هنوز ن دکتر شدی ن چیزی من بخاطر خودت میخوامت ولی کسی ک بعدا میاد برای کارته ن خودت
نمیدونم چیکار کنم موندم پاش وایسم یا ن آخه مامانش میگه دو سه سال صبر کن تو جز گزینه هسی بهتر گیر بیاد میدیم اون نیاد برای تو منم گفتم نمیتونم گزینه باشم جواب میخام
حالا بنظر شما چیکار کنم ممکنه بهش برسم یا منو انتخاب کنه یا برم پی زندگی بدون اون ؟ ببخشید طولانی شد کسی ندارم باهاش حرف بزنم برا همین ی جوری درد دل هم بود ممنون از صبر و حوصله تون