جریان چیه
باشه بگو
تو بگو ما فقط گوش ميديم🤨
من تو مجردیم با امیر درارتباط بودم
یک دوستی ساده خیلی معمولی ، امیر درسش تازه تموم شده بود و چون قصد مهاجرت داشت باید میرفت سربازی کارت پایان خدمت بگیره
خلاصه یک قضایایی پیش اومد قبل رفتنش و من فهمیدم که امیر عاشقانه دوستم داره ولی بخاطر بلاتکلیفیش از نظر سربازی و اینکه پدرومادرش باهم کنار نمیومدن و من از یک خاتواده ی اصیل بودم جرات نمیکرد منو برای خودش نگه داره
نمیدونم جریانات رو ولی صلوات فرستادم براش
کما چرا اخه😞
اسی یکم زودتر دوست عزیز
باهم ار ارتباط بودیم تا اینکه روز اعزامش فرا رسید و عاجرانه ازم خواست فراموشش کنم میدونم شماها باور نمیکنید اما واقعا حق با امیر بود و حق داشت بترسه برخلاف اینکه پدرش همکار بابام بود و خودش فوق العاده باشخصیت و پولدار بود ولی جرات نمیکرد سمتم بیاد و رابطه تموم شد و امیر رفت سربازی و من یک سال ازش بیخبر بودم و با بدختی با نبودش کنار اومدم و ازدواج کردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
