یه بار تو عقد با مادرشوهر بدجور دعوا کردیم یادم نمیاد سرچی
من خیلی حالم بدشد خونه بودم
قرص خوردم🙈😔😔😔
دیگه خوابم برد شوهرم اومده بود خونمون اومد تو اتاق گفت چت شده چرا بیدار نمیشی من اومدم من گیج ورق قرصو نشونش دادم سریع با خانوادم بردنم بیمارستان
شاید باورتون نشه اون بهترین لحظه بود شوهرم کنارم بود چشمام تو بیمارستان باز کردم کلی قربون صدقم رفت قول داد تا 3ماه بعدش عروسی بگیره
بعدشم زنگید به مامانش کلی دادوبیداد کرد
ازاینکه منو رها نکرده بود وپیشم بود خیلی خوشحال بودم شبم پیشم موند کلی گریه کرد
بعد از 8سال هنوز فراموش نکردم😍