۳سال دوست بودیم،تو تمام طول دوستی شوهرم هیچی نداشت، یه ساال هر جا رفتیم من حساب میکردم، ماشین داشتم، البته پراید بود ولی اون موقع خیلی ارزش داشت. بهترین جاها و رستوران ها رفتیم نزاشتم دست به جیب بشه.وقتی اومد خواستگاری هیچی نداشت. اما الان بعد ۳سال از عروسی میگذره، من دیگه تحت پوشش خانوادم نیستم و شاغلل نیستم. از اول هم شاغل نبودم. چون کمر درد دارم و زانو درد، نمیتونم چند ساعت یه جا بشینم و بایستم. سال اول تو یکی از داغون ترین جاهای تهران زندگی کردیم که شوهرم بتونه جمع و جور کنه. خیلی خیلی دوستش دارم. اما الان که این تیکه هارو میندازه داغون میشم.قشنگ میفهمم میخاد که منم درامد داشته باشم. له میشم. خیلی تو این زمینه مغرورم.چون خونوادم چنین رفتاری باهام نداشتن. به نظرتون چیکاارکنم!؟؟؟ واک بگیرم یه کاری راه بندازم؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوران قبل عروسی بد عادتش کردی...چرا نمیذاشتی دست به جیب بشه...؟
از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوههای زیبای جسم و زنانگیاش.(امام موسی صدر)