توی یکی از روستاهای تبریز یه دختر پسری عاشق هم میشن اما خانواده ها از قدیم یه اختلاف کوچیک داشتن جوری که سایه همو با تیر میزدن.دختره هم خیلی خوشگل بوده و هروز خواستگار داشت پسره مدام ترس از دست دادنشو داش همم جرعت نمیکرد به خانوادش بگه که دختررو میخواد