بچهههه هااااا امشب ي سالگي عقدمون شد😍
مادرشوهرم زنگ زد گف بخاطر امشب بيايد خونمون ميخايم براتون جشن بگيريم من تازه از طرح اومده بودم خستهههه گفتم ن مامان جون مرسي ديگ خستم شوهرم گف بريم گفتم يني بريم؟ گف ارهه هيچي منم ديگ قبول كردم داشتيم حاضر ميشديم ديدم شوهرم داره كروات ميزنه گفتم عشقم نياز نيس امشب كروات بزني گف هيس شما چيزي نگو خانم بد ديگ اومديم بريم تو راه بوديم گف تا ميرسيم ي چرت بزن منم چشامو بستم فقط كامل خابم نبرد ماشين ديگ وايساد گف رسيديم عزيزم پياده شو چشامو باز كردم ديدم اومده رستورانن گفتم چرا اينجاييم عزيزم گف پياده شو ميفهمي رفتيمم تو ديدممم مادرشوهرمو پدرشوهرمو اينا باچن تا از دوستامون اومدن بدش يكم نشستيم ديدممم كيكو اوردنننن وايييي خيليييي قشنگ بود عالييي بود 😍💋براي همتون از اين شوهرا و خوشبختيا ارزو ميكنممم
انقددد شادم ميخام عكسمونم براتون بذارمممم😍