اخه اصلا فشارم بالا نبود هیچ علایم بدی نداشتم دکترم شوکه شده بود بعدم سینه هام سفت و پر شیر شد و درد ناک شیرم میریخت و درد,میکشیدم همش میرفتم سر کمدش و لالایی براش میخوندم تازه عمیای بارداری گرفته بودم
التماس دعادارم دوستان میخام دوباره اقدام کنم ولی نگرانم نکنه دوباره نازابشم التماس ﺩﻋﺎ
حق داری واقعا سخته امیدوارم خدا بهت ارامش بده. ایشالا بار بعد حامله شدی از اول زیر نظر فوق تخصص بارداریهای پرخطر باش رژیم قند و نمک هم رعایت کن اگه اتوپسی کرده باشید و علتشو فهمیده باشین خیلی واسه بارداری بعدی کمکت میکنه...
مامان محمدرضا انشاءالله هرچه زودتر بچه دار بشی
نی نی جون شرایط شما هم خیلی سخته برات دعا میکنم عزیزم که خدا دلتو شاد کنه من تمام بارداری شکر خدا میگفتم و روز شب ازش تشکر میکردم نمیدونم چرا این امتحانو ازم گرفت ماه اخر هفته اخر بی اشتهام نه خواب دارم نه خوراک
منم تو هفته 39 زایمان کردم تخت بغلیم هم دقیقا"39 هفته بود بچش یهو ایست قلبی کرده بود بی انصافها بهش آمپول فشار زده بودن که بچشو طبیعی به دنیا بیاره اصلا "درد خودم یادم رفته بود همش به فکر اون بودم این همه درد بکش و آخرشم هیچی
میترسم دیگه حامله نشم یا اگه بشم دوباره ایمحوری بشه غم و ترس و دلهره بیچاره م کرده
توکل کنید بخدای بزرگ........
اشکم در اومد فکر نمیکنم چیزی پیدا بشه کهوالان بتونه ارومت کنه. گریه کن و اجازه بده زمان بگذره خدا خودش کمکت میکنه
منم اصلا تحمل درد طبیعی رو نداستم که بعدش بچه ی بی جونمو نشونم بدن و اخرش هیچ چقدر این نه ماه خوب بود رویایی رو اسمونا بودم لحظه شناری میکردم که دیگه نیاد,و بغلش میکنم و میلینم روی ماهشو
ایشالاهرکس که میخاد خدا بهش سالمشو عطا کنه اگرم قسمتش نیس اینجوری دادنش خیلی بدتر ازندادنشه
آخه مگه بی علت میشه؟ تو پروندت هیچی ننوشتن؟
توی اتاق عمل وقتی درش اوردن همش با خودم میگفتم تو قرار نیست صدای گریه شو بشنوی هیچ وقت اون چساشو باز نمیکنع هیچ وقت امیدم نا امید شد تنهها موندم
کاش نمیدیدیش اینطوری راحتتر بود
نه به خدا گفتن ایست قلبی گفتن گاهی پیش میاد فقط گفتن تنها کاری مینونیم بکنیم اینه توی بارداری بعدی هپارین بزنیم اما بازم این فقط احتماله
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
