اینو بگم یادم اومد کلی خندم گرفت من خواهرم ٣سال اختلاف سنی داریم دور ور ٥اینا بودم تو کشو یه چیزی پیدا کردم به ابجیم نشون دادم گفت اخ جووون بادکنک بیا بادش کنیم ٦تا بود تقریبا همه باد کردیم کلی تو خونه باهاش بازی کردیم بعد پرتشون کردیم تو کوچه همه چپ چپ نگا میکردن مامانمون اومد اینقدر مارو زد تا صدا سگ بدیم مام متوجه نبودیم فقط میخندیدم بعد چندسال بزرگ شدیم فهمیدیم کان.دوم بوده
دوران دبستان یواشکی رفتم سر کمد معلممون تو دفتر کلاسی واسه خودم 20گذاشتم،فهمید مامانمو مدرسه خواستن
حالا خودم درسم خوب بودا
یه بار رفتم کارت پستال خریدم از این کوچولو ها شاید باورتون نشه ولی اون موقع کارت دونه ای ۱۰۰ تومن بود ، یکی برداشتم اومدم خونه دیدم یکی دیگه هم بهش چسبیده کلی خوشحال شدم و فکر کردم چه قدر خوش شانسم 😂😐
مامانم مجبورم کرد ببرم پسش بدم 😒😒
من بچه كه بودم مداد چشم دخترعممو دزديدم و هنوزم نميدونم چرا اينكارو كردم🤣🤣🤣🤣
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
