از پدرشوهرم دل خوشی ندارم،خونه طبقه بالاشو داده ب ما بشینیم حاضر نیس ی رنگ بزنه،همسرم خودش باید همه هزینه های تعمیرشو بده،خرج عروسیم با شوهرمه
وقتی عصبی شدم شوهرمم گف ینی چی چرا اینجوری میکنی؟
اونا ک نمیخوان دخالت کنن و فلان منم با عصبانیت اومدم بیرون،میدونم کارم و رفتارم اشتباه بود ولی واقعا حرصم گرف ک کاری برامون نمیکنن ولی میخوان همراهیمون کنن😐
وقتی اومدم خونه همسرم کلی اس داد ک ازت انتظار نداشتمو فلان،منم جوابشو دادم ک قبلش باید بهم میگفتی قراره باهامون بیان،مامان من چرا از این انتظارا نداره و فلان
خلاااااصه کلی بحث کردیم تهش همسرم گف کافیه دیگ تمومش کنیم بحثو میخام برم خرید واس مغازه.من همچنان ناراحت بودم ولی گفتم عب نداره دیگ کشِش ندم بحثو اونام بیان من ک انتخابمو کردم
ساعت حدودای ۵بعدازظهر ک شد ب مامانم گفتم بریم افطار رستوران؟هوس حلیم و کباب کردم😃گف ب محمد اس بده ببین میتونه واس افطار بیاد؟ک بهش اس دادم میتونی؟گف اره ولی شام بریم بهتره،دم افطار یکم سرم شلوغه.بعدش گفت زنگ بزن ابجیتو دامادتونم دعوت کن مهمون من
چون واس وام ضامنمون شده بود میخاست شیرینیشونو بده.۳۰۰تومن واس ی شام هزینه کرد ک منو شرمنده کنه.البته اصلااا ب روم نیاورد اشتباهمو😭😫
ولی کلیییی با این کارش شرمنده شدم😕😕😕
خیلی عذاب وجدان گرفتم ک اون با خونوادم این برخوردو کرد ولی من بخاطر ی خرید اونجوری بحث کردم باهاش😔
حالا چجوری جبران کنم واسش؟
یک تیر تولدشه میخواستم تولدشو با خونوادم بگیرم ولی پشیمون شدم
ب نظرتون خونوادشو شام بیرون دعوت کنم ب مناسبت تولد همسرم؟داداشاش و جاریم اینارو هم بگما