منم یکسال پامو نزاشتم خونشون تا اینکه خودش اومد و اشتی کرد
دقیقا عین تو وقتی اومد واسه اشتی حس میکردم یه ریگی به کفششه دوباره
دقیقا...بجز ضررشون من چیزی ندیدم.نمیخوامم باشن تو زندگیم.بعنوان پدر مادر همسرم هستن تو زندگی پسرشون باشن.ولی من نمیخوام باهاشون رفت و امد کنم.خیلی ازشون بدم میاد.نمیتونمم هیچوقت ببخشمشون.شبای احیا همه دعا میکنن من میگم خدا میگه اگه میخوای ببخشمت پس تو چرا نمیبخشی اونارو ...بیخیال دعا کردن هم شدم.به لطف حضورشون دینمم سست کردن.خم و راست میشن جلو خدا ولی به پسر خودشون کوچکترین کمکی نکردن تو شرایطی که واقعا احتیاج داشتیم به کمک یکی.حالا که کمکی نمیخوایم براچی باشن..نمیخوامشون
اونکه دیگه مطمئنم پشت منه.همیشه هوای منو داره.بعد ازدواج خداروشکر گوش شیطون کر کاملا طرف منه.قبل ازدواج راهمونم دور بود خیلی اذیت شدم سر اینکه همش طرف مادرشو میگرفت.اما باصبر کشیدمش سمت خودم.الان هرکار بگم همونه.اما خب نقشه هاشونو نمیدونم که از الان برنامه بریزم 😂
ماکه اسممون سلیطس ول کن بابا هرچی میگن بگن..میدونی خوبیش اینه کل فامیلای شوهرم منو خانوم و باادب میدونن کاملا برعکس مادرشوهرم که منو سلیطه و بی ادب میدونه😂😂نمیتونه به بقیه ثابت کنه حرفاشو حرص میخوره.جلو خودش همه ازم تعریف میکنن آی حرص میخوره آی حرص میخوره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
43 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
