اول بکم که من عاشق بازیگرام و اصلا بازیگرا واسم مقدسن...
راهنمایی اینا بودم یه بار مهران رجبی رو دیدم، ولی فقط دیدم...
از کنارمم رد، هیچکس دیگه ای هم نبود، ولی عقلم نرسید بهش سلام کنم... هنوز به این درجه از عرفان نرسیده بودم آخه...😂😂😂😂
یه بار با بابام رفتیم یه تئاتری که بهاره رهنما تنها بازیگرش بود، اوتجا اول سروش صحت رو دیدم، ولی چون ازش بدم میاد، جوری نشدم و رومو برگردوندم... ولی در همین حین دیدم پشت سرش امیرحسین رستمی اومد تو...
دیگه نگم براتون که چجوری نفسم بند اومد و با حالت سکته داشتم به باباپ میگفتم امیرحسین رستمیه، میگفت کیه؟؟ گفتم این این، داشت رد میشد از بغلمون و منم نفسم بالا نمیومد از هیجان... دیگه گفتم شکور تا بابام فهمید... تا آخر تئاترم همش باورم نمیشد چند ردیف جلوتر از ما نشسته...(بازیگر مورد علاقم هم نبود به هیچ وجه... من کلا همه ی بازیگرا رو دوست دارم و واسم مقدسن، مگر بعضیا که کلا ازشون بدم بیاد.)
یه بارم بنیامین بهادری رو دو بار تو یه روز به فاصله ی یه ربع دیدم، که بار دومش تا الان با اختلاف، شیرین ترین لحظه و خاطره ی عمرمه...
علی ضیا رو هم که فکر کنم ۱۰ باری دیده باشم...
بهنوش طباطبایی و مهدی پاکدل رو رو صحنه ی تئاتر دیدم...
امیررضا دلاوری هم جزء تماشاچیا بود که تا میتونستم فقط نگاش کردم.
ولی در کل با تنها کسی که حرف زدم علی ضیا بوده و تنها کسی که امضا گرفتم بنیامین...
حتی از امیرحسین رستمی هم که داشتم سکته میکردم نشد روم نشد برم امضا بگیرم...
دیگه یادم نمیاد کسی رو دیده باشم.
آهان مجید شهریاری رو هم تو تئاتر خودش دیدم، بعدشم از در میکمدیم بیرون دیدمش بهمگفت شما فیلم میگرفتی؟؟؟ منم با سکته گفتم نه به قققرآن...(حالا انگار میخواست بگیره بکنتم تو گونی انقدر ترسیده بودم)
دیگه فکر کنم همین