2733
2739
عنوان

تاحالا بازیگر یا کارگردانی رو تو خیابون دیدین ؟چکار کردین؟

| مشاهده متن کامل بحث + 4352 بازدید | 96 پست
وقتی بعضی  صحنه های رحمان هزار و چهارصد و میساختن منم اونجا بودم منوچهر و هادی و یکتا ناصر ...

کجا ساختن؟

به قول جان میلتون: ذهن در جای خودش، می‌تونه از جهنم یک بهشت و از بهشت یک جهنم بسازه....قدرت ذهنتو دست کم نگیر.
چه جالب .امضام گرفتی؟

نه. مهران غفوريان خيلي خودشو ميگرفت اونموقعها. اصلا محل مردم نداد اومد سريع از بينشون رفت سر فيلمبرداري.هنوز اينطوري ب پيسي نخورده بود😁

عشقم ديانا دختر نازم😍😍 كاربر قديمي شيرين_بانو٢٦ هستم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

من زياد از چهره اش خوشم نمياد. چشماش خيلي ريزه ب نظرم😁البته سليقه ايه. اخلاقش فكر نكنم بد باشه. توي ...

وای اگه بدونی وقتی فیلمشو میبینم دلم غش میره 

میخوام برم دماغ شوهرمو مدل دماغ اون عمل کنم 

مدل لباسای شوهرمو از رو اون انتخاب میکنم😄😄😄


من زمان ۱۶،۱۷ سالگیم عاشق مهدی سلوکی بودم عاشقااااااااا

تو ی رستوران دیدمش ولی محل نزاشتم😂😂

یبارم فاطمه معتمداریا رو ثبت احوال دیدم باز محل نزاشتم

محسن تنابنده هم تو ترافیک از بغل ماشینمون اروم رد شد منم باردار بودم ی لبخندی زدم

یبارم علی صادقیو دیدم کلی باهم بای بای کردیم

خدا جونم شکرت❤️خیلی دوست دارم❤️
2731
2740
شوهر منم تو کوچه پس کوچه های نزدیک حرم با موتور خورد به ویلچر اقای قرائتی😂😂😂 طوریش نشد سرعتی نداش ...

😂😂😂من یبار اقای قرائتی رو تو فرودگاه دیدم .خ خونگرمه

به قول جان میلتون: ذهن در جای خودش، می‌تونه از جهنم یک بهشت و از بهشت یک جهنم بسازه....قدرت ذهنتو دست کم نگیر.

اول بکم که من عاشق بازیگرام و اصلا بازیگرا واسم مقدسن...

راهنمایی اینا بودم یه بار مهران رجبی رو دیدم، ولی فقط دیدم...

از کنارمم رد، هیچکس دیگه ای هم نبود، ولی عقلم نرسید بهش سلام کنم... هنوز به این درجه از عرفان نرسیده بودم آخه...😂😂😂😂

یه بار با بابام رفتیم یه تئاتری که بهاره رهنما تنها بازیگرش بود، اوتجا اول سروش صحت رو دیدم، ولی چون ازش بدم میاد، جوری نشدم و رومو برگردوندم... ولی در همین حین دیدم پشت سرش امیرحسین رستمی اومد تو...

دیگه نگم براتون که چجوری نفسم بند اومد و با حالت سکته داشتم به باباپ میگفتم امیرحسین رستمیه، میگفت کیه؟؟ گفتم این این، داشت رد میشد از بغلمون و منم نفسم بالا نمیومد از هیجان... دیگه گفتم شکور تا بابام فهمید... تا آخر تئاترم همش باورم نمیشد چند ردیف جلوتر از ما نشسته...(بازیگر مورد علاقم هم نبود به هیچ وجه... من کلا همه ی بازیگرا رو دوست دارم و واسم مقدسن، مگر بعضیا که کلا ازشون بدم بیاد.)

یه بارم بنیامین بهادری رو دو بار تو یه روز به فاصله ی یه ربع دیدم، که بار دومش تا الان با اختلاف، شیرین ترین لحظه و خاطره ی عمرمه...

علی ضیا رو هم که فکر کنم ۱۰ باری دیده باشم...

بهنوش طباطبایی و مهدی پاکدل رو رو صحنه ی تئاتر دیدم...

امیررضا دلاوری هم جزء تماشاچیا بود که تا میتونستم فقط نگاش کردم.

ولی در کل با تنها کسی که حرف زدم علی ضیا بوده و تنها کسی که امضا گرفتم بنیامین...

حتی از امیرحسین رستمی هم که داشتم سکته میکردم نشد روم نشد برم امضا بگیرم...

دیگه یادم نمیاد کسی رو دیده باشم.

آهان مجید شهریاری رو هم تو تئاتر خودش دیدم، بعدشم از در میکمدیم بیرون دیدمش بهم‌گفت شما فیلم میگرفتی؟؟؟ منم با سکته گفتم نه به قققرآن...(حالا انگار میخواست بگیره بکنتم تو گونی انقدر ترسیده بودم) 

دیگه فکر کنم همین

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
قرائتي هم شد سلبريتي؟😐😂

درد و بلاش تو جون سلیبریتی جماعت 

عمرشو وقف قرآن و دینش کرد 

نه دنبال پول و پله بود نه پست 

چهل ساله از این شهر به اون شهر میکنه فقط برا تبلیغ 

من دوسش دارم 

از شاهرخ استخری هم بیشتر 😄😄😄

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز