تواونیکی تاپیکم الان گذاشتمش؛
منم بچه بودم خونه ی پدریم 4 طرف پشت بوممون درختای میوه ی همسایه هامون بودبیشتر! درخت انگور مال خودمون بود، پرتتقال و انجیر و توتم مال سه تا همسایه ی دیگه که شاخه هاش رو پشت بوم ماهم بود! فصل انجیر بود و چندتا انجیر چیده بودم تو دامنم و میخواستم برم پایین از نردبون که زیر شاخه های درخت توت بود و شاخه هاش خیلی بالا بودن و واسه توت چیدن میرفتیم رو دیوار یه متری ای که دور پشت بوم ساخته بودیم و شاخه ها رو میکشیدیم پایین واسه توت خوردن! خلاصه یکی دوتا از انجیرا افتادن خم شدم بردارم یه شاخه از درخت توت که خیلی بزرگ و سنگین و بالاتر بود خم شد قشنگ خورد به پشتم و برگشت سرجاش و برگاش تکون میخوردن هنوز! همه رو ریختم بدو رفتم پایین تا چند وقت قید انجیرو زده بودم نمیرفتم پشت بوم😓
یه بارم تو نشیمن خونمون داشتم تلویزیون میدیم و خواهرم رو پشت بود بود که برگ انگور بچینه واسه دلمه! تو حیاطمون یه درخت پرتقال طوری داشتیم که خیلی جون نگرفته بود و هیچوقت میوه نداد نفهمیدیم دقیقا چه میوه ای بود، دیدم که یکی که لباسش سفید شیری بود رد شد و قشنگ شونه ش شاخه های بالای درختو که خیلی از قد ماها بلندتر بود رو تکون داد و برگشت سرجاش و برگاشم تکون تکون میخوردن(اون لحظه اصلا به این فک نکردم که امکان نداره قد خواهرم اینقد بلند باشه که شونه ش بخوره به نوک درخت) فک کردم اون اومد هرچی منتظر موندم نیومد تو رفتم دنبالش صداش کردم از پشت بوم جواب داد!!! بازم اتفاقای اینجوری داشتم که یا یادم نیس الان یا هم میگم شاید توهم من بودن ولی این دوتا رو چون بعدشم قشنگ شاخ و برگ درخت بدون وجود باد تکون خوردن مطمئنم توهم نبود