اسم اون زن صیغه ای لیلا بود لیلا اومد تو خونمون زندگیمان ازهم گسیخته شد .قبلا یک خانواده بودیم اما حالا هیچی نبودیم .درد آورتر از آمدن لیلا برای مادرم این بود که بچه های خودش پشت این حرکت پدرشان بودند.چرا چون همشون فکر میکردند اینکه پدرشان یک زن صیغه ای داشته باشه خیلی بهتر از اینه که با زن های مستاجر ها بپره .خواهرم تا چند وقت غذا می پخت وتوی سینی میبرد برای پدرم درست مثل اینکه برای تازه عروس و داماد غذایی ببره.خواهر و برادرم کلا ظرف پدرم بودند چون می گفتند مادرم ظرف برادراش هست چون می گفتند مامان ما رو دوست نداره داداش و بچه های داداشش رو بیشتر دوست داره..خواهرم یکبار سر این موضوع با مادرم دعواش شد انگشت مادرم رو پیچاند انگشتش در رفت و تا چند وقت درد میکرد.