2733
2739
عنوان

اونایی که با شوهراشون دوست بودن بیاین از خاطرات خوب اون موقع بگیم

| مشاهده متن کامل بحث + 5499 بازدید | 229 پست

یادش بخیر ما چند سال باهم دوس بودیم خیلی خاطره دارم از اون موقع ولی بهترین خاطرم واسه موقعی بود که خواستگار واسم اومده بود ومن خیلی داغون بودم همه راضی بودن نمیتونستم بهش بگم خواستگار دارم یعنی روم نمیشد تا اینکه موقع حرف زدن باهاش پشت تلفن گریه کردم و گفتم قضیه رو خیلی ناراحت شد و گفت ما که یه پریسا بیشتر نداریم نمیذارم کسی تو رو از من بگیره تا اون لحظه اصلا فکر نمیکردم خیلی دوسم داشته باشه و با ای حرفش باعث شد مسیر زندگیم کلن عوض بشه به خاطرش جلو همه واستم

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

بهم نرسیدیم!!!!!!!خاطراتم یاداوریش عذابم میده!!!!!

وقتی پیام دادی و جوابتوندادم بدون ترجیح دادم بامغززنگ زده ات  بحث نکنم چون فهمیدم با خوک نمیشه کشتی گرفت پس پیام ات بی جواب موند بدون از چیه ...
2731
یادش بخیر ما چند سال باهم دوس بودیم خیلی خاطره دارم از اون موقع ولی بهترین خاطرم واسه موقعی بود که خ ...

من اصلا کسی روقبول نمیکردم.نمیذاشتم بیان خونمون.ولی یک بار خواستگار اومد گفتم میخوان بیان .گفت باشه اگه جوابت قطعی بود بیان بگو ی چیز بهت بگم منم چند روز پیام ندادم بعد گفتم خب بگو دیگه میخوان بیان‌.رفت که رفت طاقت نیوردم گفتم سر کاری خیلی خوشحال شد.ولی هیچ وقت جلمو نمیگرفت .همیشه راه و برام باز میزاشت اذیت نمیکرد.ولی میدونستم دوسم داره پاش ۴ سال وایستادم.

من علی بابا و بهزاد پکس گوش مبدادم😅😅😅😅😅

هی حالا دیدی میتونم رضایا رو همش گوش میکرد شوهرم منم عاشقش شدم ای خداااا کاش میشد برگردم به اون زمان

گاهی گمان نمیکنی وخوب میشود...گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود....
2738

اولین باری ک بوسم کرد🙈🙈🙈تو ماشین تو مدرسه😝😄همسرم معلمم بود وقتی عقد بودم بعد اینجا چون این رشته معلم کم بود تنها معلم مردی بود تو مدرسه دیگه زنگ تفریحا نمیرفت دفتر دبیرا میومدیم تو ماشینمون تفریح خودمون

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

منو شوهرم ۴ سال دوست بودیم یه شهر دیگه دانشجو بودیم بعد اولا که شوهرم اومد بهم پیشنهاد داد گفتم باهات دوست میشم ولی من اهل بیرون رفتنو اینا نیستما تازه تو دانشگاهم از دور همدیگرو میبینیم نزدیک من نیا پدر مادرم به من اعتماد کردن گذاشتن بیام یه شهر دیگه درس بخونم من برا درس خوندن اومدم نه برا اینکارا(خیلی مثبت بودم)🤣بعد یه ماه که گذشت خیلی بهش وابسته شدم گفتم توروخدا بیا منو ببر بیرون میخام از نزدیک ببینمت بعد شوهرم گفت نهههه ما برا درس خوندن اینجاییم نمیشه نمیام😅😅😅

خخخ من همیشه استرس رفتن خونه شوهرم داشتم البته اون موقع ک دوست بودیم چون هر سری دیر میکردم مامانم کلی فحش میداد بهم😂

گاهی گمان نمیکنی وخوب میشود...گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز