زمستون سال ۹۵ بود هفته ای دو روز میومد دنبالم مترو صادقیه من از دانشگاه میومدم اون از سرکار
میرفتیم پیاده دور دور و یه چززی میخوردیم
هفته ای یه بارم سینما بعضی فیلمارو چند بار دیدیم😄😄
اون زمستون خیلی خاطره انگیزه برامون
اون موقع اوضاع مالی پدرم داغون شده بود و لباس گرم مناسب نداشتم همش سردم میشد بیرون
همیشه کاپشنش تن من بود خودش یخ میکرد ولی میگف من خیلی گرمایی ام
بعد از ازدواج فهمیدم سرماییه دروغ میگفته😅