۲۱ روزه اومدم قهرخونه مامانمینا
دوبار اومد دنبالم
برنگشتم باهاش چون طلاهامو بهش داده بودم قرض وپول اومد دستش وبهم پس نداد
و مهمترازهمه وابسته خانوادشه شدیدا
و دامدشون مشترکه
دیگ خسته شده بودم
بادوتا دخترم اومد م خونه بابام
حالا دخترم باباشو میخواد
دیشب زنگ زدم بشوهرم گوشی رودادم بدخترم با باباش حرف زد
مامانم میگه الان شوهرت فکر میکنه خسته شدی وتسلیم خواستش میشی
واقعا خسته شدم ودلتنگشم
دوست دارم برگردم سرخونه زندگیم
چیکارکنم دوستان؟؟؟