اماده شدیم برای خواب همسرم گفت پتو کجاست گفتم پتو روی نرده بیرونه شستمش بیارش اوردش انداختش روم یهو یه چیزی سفت چسبید به انگشت شستم😱🥺گوشیم دستم بود جیغ زدم و دستمو با سرعت تکون دادم یه چیزی پرت شد شوهرم گفت چیه😮گفتم اینطورشده گفت توهم زدی یهو یه صدایی اومد انگار چیزی میخاست پربزنه همسرم سریع پرید برقو روشن کرد قیافه کریحشو دیدم چندبرابر ملخ بود کرمی رنگ یه چیز وحشتناک عجییییب😟😨😱😰 تاحالا مثلش ندیدم شوهرمم واقعا ترسید از این ور من بایه پیرهن کلوش بدون شلوار جیغ میزدم میگفتم شلوار بده من دخترم جیغ من جیغ شوهرمم هی میگفت چی کنم چطور بگیرمش دنبال چیزی بود بزنه روش نمیشد اندازه چهارانگشت بود😭😭 یه جا واینمیساد رفت پلاستیک اورد نشد پنجره باز کرد نشد اخر گفتم جاروبرقی و روشن کن بالولش بگیر همین کارو کرد و بسختی رفت تو جارو حالا داره توجارو خودشو میکشه😥😖😭😭من چیکارکنم بااین جاروم اخه کیسشو چی کنم جارو گذاشتیم توی راهرو من مشکل قلبی دارم استرس و هیجان بده برام حالا دست چپم سرمیشه و قلبم تیرمیکشه همشم بدنم گز گز میکنه یادش میوفتم چه شب کوفتی شد😫😭