منم بد ویار بودم سه ماه اول بیهوش بودم فقط میومدن سرممو عوض میکردن و میرفتن من هیچی نمیفهمیدم
بعد 4ماه حالت تهوع عادی شد نفس تنگی و ترش شروع شد
بعدشم روم پاهایم که بیش از اندازه بود که گفتن ممکنه رگ قلبت گرفته باشه و...
آخرم بعد 10ساعت درد کشیدن ضربان قلب بگم ضعیف شد و سزارین شدم یعنی درد گفتگو کشیدم
بعدم دخترم سینه نگرفت و تا یک هفته جیغ میزد تا بعد یک هفته که براش شیر خشک گرفتم مجبور شدم شیر خشکی شد دخترم
بعدم تا سه ماه شب بیداری و روز بیداری
الانم قربونش بزم هشت ماهشه هنوزم شب تا صبح خوب نمیخابه
حالا من خوش شانسم یا شما؟؟؟