از صبح که بیدار شدم همه کار کردم بچه رو رسیدم که اسهال بود برا صبحانه نون گرفتم براش سوپ گذاشتم که چون طبقه بالای خونمون خونه مادر شوهره برادرشوهرم تنهاست فعلا برا اونم فرستادم.بعد هم شوهرم رفت دکتر و اومد خوابید کل مدت بچه بغلم بود که بیدارش نکنه از کمر افتادم اینم بگم امروز ظهر پری شدم و روز اولم خیلی سخته درد و خونریزی شدید.برا شام رفتیم بالا به خواست شوهرم چون کولرمون خرابه و اون گرمش بود همش.شام سیب زمینی تخم مرغ آب پز کردم با بچه که همش باید میگرفتم چیزی رو برنداره و شوهرمو بیدار نکنه.سر سفره به بچه سیب زمینی آب پز دادم واسه بی مزگیش نخورد یه کوچولو در حد نقطه سس زدم که مزه بگیره بخوره.برادرشوهر با لحن و صدای بلند که نکن نده بهش لااقل جلوی من نده حالا بچه هم گشنه همش نق میزنه من خسته و بی اعصاب گفتم بابا بچه خودمه گفت نه نباید بدی گفتم باشه پس تو هم ازدواج کردی بچه دار شدی من حرف زدم ناراحت نشو.بلند شد بدغذا رقت تو اتاقش گفت شعور هم خوب چیزیه گفتم واست متاسفم پاشدم رفتم خونم
الانم اومدم خونه مامانم بچمو شام بدن من استراحت کنم
اینم بگم خیلی وقتا دخالت میکنه مثلا من که نمیتونم کل روز با بچه هستم خونه اونا خم میریم گاهی با بچه تمام وقت بازی کتم یک دقیقه میشینم بچه برا خودش توپ بازی میکنه میگه چرا حواست به بچه نیست نمیفهمه واقعا نمیشه کلا سرپا بود
حالا شما بگید ری اکشن در چه حد خوبه
کلا خونشون نرم شوهر و بچه دوتایی برن؟
بچه رو هم نفرستم شوهرم تنها بره؟
یا شوهرمم دیکه نزارم بره