دلم گرفته😕
من تهرانم
خواهر شوهرم یه شهر دیگه و مادرشوهرم اینا هم یه شهر دیگه
خواهر شوهرم دو تا پسر داره یکی ۴ سال و نیم
و یکی یک سال و نیم
پسر کوچیکش یه مشکل مادرزادی داشت که هشت ناهگی باید عمل میشد
من خونم حدود ۷۰ متره
تصور کنید یکماه تمام خودش و بچه هاش و سوهرش و مادرشوهرم به هوای عمل بچه اینجا موندن
حالا بماند از پذیرایی و فلان و اینا چرت و پرتای مادرشوهرمم باید تحمل می کردم
حالا دو سه روز پیش دوباره خواهر شوهرمو بچه هاشو شوهرش اوندن واسه چکاپ بچه
پسر بزرگش فوق العاده فضوله تمام کشو ها و کمدها رو باز می کنه وسیله ها رو برمیداره
اصلا یه وضعی
پسر کوچیکشم تازه راه افتاده من جیزایی که نی دونستم ممکنه بزنن داغون کنن رو برداشتم از دم دست
اما بازم همه جا سرک می کشیدن تو کشو و کمدها
پطر کوجیکش زد چند تو دکوری رو شکوند یعنی طبقات بالا بودن پا درازی کرد زد انداخت شکستن من هیچی نگفتم فقط گفتم دست و پاش رو زخم نکنه یه وقت
پسر بزرگش خودکار از کشو شوهرم برداشت کابینای ام دی اف های گلاس رو خط خطی کرد
جنس کابینتا رو گفتم تا عمق فاجعه رو درک کنید
باز چیزز نگفتم و گفتم پاکش می کنم
دیروز رفتن