چه ترسناک منم یه وقتایی تو ماشین یکی تو ذهنم میگه بچه رو بنداز بیرون
من از خودم خیلی میترسم
بعضی وقتا کاردی چیزی دستم باشه همش میترسم یه موجود دیگه ای بیاد دستای منو بگیره باهاش با چاقو حمله کنه به بقیه
یا بچه های کوچولوی مردم رو که تازه به دنیا اومدن میبینم فکر میکنم الان اگه اشتباهی یه چیز خیلی معمولی مثل اتو یا مبل یا سنگین تر مثل کمد الان بیفته رو بچه درجا میمیره بعد باز میترسم یکی بیاد تو وجودم همچین کاری رو واقعا بکنم برا همون همش خودمو از اون بچه دور میکنم یا فکرمو مشغول میکنم
اه خیلی بده
تف به این روزگار... همتون بیاین یه تف کنین دلمون خنک شه!!!!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وایییی نگووووو الان فک میکنم بیمار روانی ام. تاحالا که همچین کارایی نکردم فقط از ذهنم رد میشن همیش ...
نمیدونم عزیزم اما اگه حتی تو ذهنت این چیزا هست زنگ خطره
همه ی کسانی که باعث انفاقات بد برای عزیزانشون شدن از اول که قاتل نبودن مشکل پیدا کردنو درمان نکردن و مشکلشون و بیماریشون شدت پیدا کرده تا جایی که فکرشونو عملی کردن
من واقعا فکر کردم شوخی میکنی اما اگه جدی میگی با یه روانشناس مشورت کن جدی بگیر
من تا مراسم خاکسپاری طرف هم میرم شده تا یه ربع هم گریه کردم
اخ اخ دقیقا...من فک میکنم شوهرم مرده تشیع جنازش میکنم گریه میکنم بعد چند وقتش ازدواج میکنم و خیلی خوشبختم بقران همه اینارو تو چند دقیقه میاد تو سرم کسخولم بقران...یا همش میگم من اگه سرطان بگیرم یا یه مریضیه بد دیگه ای اطرافیان چیکار میکنن میشینم رفتار هر کدومو تصور میکنم وااای دیوونه ام من میدونم