دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
باید بهش میگفتی چیزی که تو تاحالا ندیدی دلیل نمیشه وجود نداشته باشه
دیدی که سخت نیست ... تنها بدون من؟ دیدی که صبح می شود ... شبها بدون من ؟ این نبض زندگی ... بی وقفه می زند! فرقی نمی کند ... با من ... بدون من ...! دیروز گرچه سخت ... امروز هم گذشت ... طوری نمی شود... فردا بدون من ...!
نه بابا....بچه دوست داره دفتر خاطرات داشته باشه...بابای منم داره ..کلا همیشه کارای روزانشو ..قرار هاشا...می نویسه..به نظرم تمرین خوبیه برای با نظم بودن
من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟