با همچین همسری چه میکنید خواهشا کاملا خودتونو جای من بذارین و نظر بدین

تو خانوادش به دانایی و صبور بودن معروفه ۴ سال طبقه پایین مادرشوهرم بودم اون قدر درست رفتار میکرد که نه من از مادر شوهرم برنجم نه اون از من برنجه سر کارش خیلی ازش حساب میبرن اونقدر بهش اعتماد دارن و براش احترام قائلن که کاملا از رفتارشون میفهمم خیلی ام اهل کار و تلاشه برای اینکه یه خونه ی مستقل بخریم کلی کار غیر از کار اصلیش برداشته تا اضافه کار بگیره هیچ وقت نشده ازش پول یا هر چیز دیگه ای بخوام و نه بگه به شدت خیلی زیاد تو بچه داری کمکم میکنه یعنی حتی شاید اصلا سهم اون تو بچه داری بیشتر از منه تو جمع خیلی بهم احترام میذاره و با محبت و توجه رفتار میکنه..کلا هر درخواستی داشته باشم انجام میده اما حالا اشکالاشو بگم  ایناست که تو جمع دو نفره ی خودمون که تنهاییم فقط بذاری یه بالش بذاره زیر سرش و قرن ها بخوابه اصلا پیشنهاد نمیده بیا حرف بزنیم یا بیا بغلم یا...یعنی محبت و توجهو باید از حلقومش بکشی بیرون...اگه از اینجا تا یه کره ی دیگه در حال رانندگی باشه حرف نمیزنه بامن و منم حرف میزنم برای ده کیلومتر حرفم یه کلمه جواب میده از سر کار میاد پسرمونو بغل میکنه میبوسه کلی باهاش بازی میکنه چطور برای پسرمون درون گرا نیست فقط برای من درون گراست...وقتی بهش میگم میگه من برای تو همه کار میکنم باز در حال غر زدنی...در حالی که حرف من از اولم خیلی روشن و واضحه و عمل نمیکنه بهش اونقدر میره تو فکر همیشه هاااا از روز اولی که باهاش آشنا شدم تو فکره میگم میشه بلندبلند فکر کنی قسم میخوره میگه تو فکر نبودم ولم کن...یعنی حتی عقلش نمیرسه دست آدمو بگیره حال آدمو بپرسه بعضی وقتا میرم تو اتاق الکی میخوابم یعنی مریضم میاد درو باز میکنه میگه بیا بریم دکتر یا میگه قرص بیارم برات؟میگم نه میره‌...دیگه نمیفهمه یه لحظه بیاد بشینه پیشم ببینه چه درد و مرضی دارم وقتی ام میگم انتظارم ازت این بود میگه خب اومدم گفتم بریم دکتر گفتی نه...اصلااااا یه بار حتی یه بار فقط یه بار نشده خودش شروع کننده ی محبت باشه...بعضی وقتا شدیدا حسودی جاریم و خواهرمو و همه ی بقیه رو میخورم نمیدونم دیگه.....