نه من هیچوقت دو خونشون دست ب هیچی نمیزنم قبل بارداریم اگه برا غذا میرفتیم ظرف میشستم الان اون میاد خونمونو تمیز میکنه رو نمیدم ک متوقع بشه منم ازش توقع ندارم کاری بکنه خودش میگه دوست دارم
منم اول مادرشوهرم عمل کردبازبون روزه بازمهموناپذیرایی میکردم کاراشونومیکردم بعدبرگشتن گفتن چراتواومدی جارونزدی باورکنیدففط جارونزده بودم منم ازاون موقع دیگه دست به سیاسفیدنمیزنم اصلاخودشون غذارومیترن میرزارن جلوم میم ظرف بشورمم مادرشوهرم خودش فهمیده چیکارکردن خودش میادابکشیشون میکنه
چه عروس خوبی هستی بیچاره مادرم دیابت داره و مریضی قلبی ولی خودش همه کاراش مبکنه ما که دختریم کاری چندان نمیکنیم عروسمون که اینقدر پررو با بچش میاد تا ظهر میخوابه مادر من باید بپزه بیاره جلوش همه میگن چقدر شما بدبختین اینقدر رو دادین هیچی نمیگیم بهش اون وقت بعضی ها هم نمک نشناسی تو ذاتشون
چقدحسوووود...توزندگی ماهم خیلی دخالت میکنن دوروزپیش خونه شون بودیم ازاونجامیخواستم برم آرایشگاه وقت داشتم میخواستیم بیایم بیرون پرسیدکجامیریدگفتم بیرون گفت واسه چی؟گفتم کارداریم بعدم اومدم بیرون،شوهرم همیشه طرف اوناست
والا ما خوبی هم میکنیم آخرش کسی که قیافه میگیره مادرشوهر مثلا بزرگترن باید عقلشون بیشتر باشه بزرگی کنن طوری رفتار کنن که ما همیشه شرمندشون باشیم ولی متاسفانه مغز که کوچیک باشه کاری نمیشه کرد منکه که دیگه ول کردم دیگه به کاراش نه فکر میکنم نه برام مهم
من مادر شوهرم خیلی کار میکشه ازم پر رو😕😕
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
