@موفرفر  
سلام خاهری،
تاپیکتو خوندم قفل بود نشد پست بذارم
هر پستو که میخوندم یاد خودمو خاهرم افتادم
منو خاهرم فاصله سنی مون یکساله تقریبا،
اونم سه تا بچه داره ،دقیقا همسن بچهای خاهرت
وقتی میان خونمون از بس بریز بپاش میکنن دیونه میشم،هر بار یه وسیله میشکنن یا خراب میکنن
خاهرمم هیچی بهشون نمیگه،چون عاشق بچهاشه،نمیخاد بهشون سخت بگذره
یه بار غیر مستقیم بهش گفتم بچهاشو مدریت کنه،گف من بچهامو اوردم بهشون خوش بگذره،اگه قرار بود بیفتم دنبالشون که خونه خودمون راحت تر بودیم😐
خیلی کفری ام از دستش ،ولی خاهرمه،دوسش دارم
نمیتونم بگم نیاد
یبارم یکی دوهفته خونمون موندن،همش بخاطر اونو بچهاش با شوهرم بحث داشتیم،بچهاش وسیله میشکستن شوهرم میومد بامن دعوا میکرد میگف چه خاهری داری بگو بره خستمون کرد(مادرشوهرش خونه شونو خالی گذاشته بود رفته بود خونه دخترش که اونا برن اونجا،ولی خاهرم خونه ی خالی رو ول کرده بود اومده بود خونه ی ما😕)
اخرش یه شب شوهرم داد و بیداد کرد که اونم بشنوه،بلند گف به خاهرت بگو بره خسته شدم وگرنه خودم از خونه میندازمشون بیرون (چون جلو سر و صدای بچهاشو نمیگرفت،شوهر منم اعصاب نداره)
اونم فرداش اصلا به روی نیاورد،مجبور شدم خودم بهش بگم که شوهرم اینجوری گفته!!اونم از منه بیچارت دلخور شد و وسایلاشو جمع کرد رفت خونه مادرشوهرش...بدون یه تشکر بابت اون همه حمالی!!!!
خاستم بهت بگم تنها نیستی ،منم دقیقا مشکلات تورو دارم همشهری😓
درضمن الکی به خودت فشار نیار ،خاهرت بخاطر ارامش بچهاش به تو فکر نمیکنه،حتی حاظر نیست به خودش زحمت بده غذا درست کنه،توم به فکر ارامش خودت باش و اینبار همش حرف از گرونی بزن ،یا همش تو اشپزخونه باش و بگو خسته شدم ،بزار معذب شه...
میتونی هم یه دعوای ساختگی ترتیب بدی بذار تا اخر عمرش یادش بمونه خونت نیاد!!
یا بهش بگو ببخشید خاهر من از خدامه بیای خونم ولی شوهرم اعصاب نداره باهام دعوا کرده
یکاری کن عذاب وجدان بگیره یا معذب شه،
به فکر خودتو بچه و همسرت باش ❤امیدوارم نتیجه بگیری