مدیر مدرسمون بودن
به راحتی
پسرعموی مامانم بود من اصلا بش فک نمیکردم ک قسمت من بشه یهو دیدم اومدن خاستگاری یکم من ناز کردم براشون و گفتم ن بعدپسره شمارمو گرف کلی بام حرف زد تا راضی شدم😌😋الانم نامزدیم ب همین راحتی
یه دیوونه ای بهم معرفیمون کرد
دوست بودیم پنج سال با بدبختی همه را راضی کردیم
دوستش داشتم ولی خودش خبر نداشت دیده بودمش ولی اون منو ندیده بود، دایی داماد خالم میشد به واسطه داماد خالم منو دید وعاشقم شد وبا اختلاف بقیه که این اصلا بدردت نمیخوره باهاش ازدواج کردم تقریبا راضیم
چه جالب خخخ تو با پسر مشهدی ازدواج گردی من با پسر تهرانی خخخخ
قد خودت و شوهرت چنده استارتر
استارتر قدت چنده که شوهرت گفته دیدمت معلوم بوده از پاهات بلندی
ازطریق دخترخاله ی همسرم که همسایه مون بود آشنا شدیم😊😊😊
منم مجردم
فقط با یه پسره هندی که عاشق شعرای سعدی و حافظ هست تو اینترنت آشنا شدم شاعر هم هست همیشه شعراشو میفرسته به انگلیسی منم میخونم
نمیدونم اسمشو چی میشه گذاشت 😐😂😂😂
من و شوهرم قبلا سر عقد دخترداییم (مادرشوهرم با داییم اینا همسایه هستن)اون موقع همدیگه رو دیده بودیم جفتمونم با اولین برخورد به این نتیجه رسیده بودیم که طرف مقابل مغرور و از خود راضیه و عمرا کسی بتونه به عنوان شریک زندگی قبولش کنه اما یکی از دوستای شوهرم که خانومشون با من دوسته فک کرده بود بهترین گزینه ایم برای هم و برا هم ساخته شدیم که خب فک کنم شناختش از جفتمونم درست بود😆😆
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
