هی می خاستم تاپیک نزنم نشد😃
امشب دل درد داشتم جوری شدید شد که داشتم میمردم شوهرمم عین پروانه دور سرم می چرخید آخر بهم گفت پاشو ببرمت دکتر .
منم داشتم از درد گریه میکردم تو راه برای اینکه من گریه نکنم انقدر شوخی کرد که درد یادم رفت😚
هی صدای آمبولانس درمیورد منم میخندیدم🤣ذوق میکرد
خلاصه رفتیم دکتر و دوتا آمپول زدم هی بهم میگفت چیزی نیس خودتو نترسون یعنی امشب مردم براش🥰🥰🥰🥰