منم همین جوریم..
انقدر قربون صدقشون میرم که بابام میگه یک دقیقه ساکت میشی میخوام اخبار گوش کنم😐😐😂
منم‌بچه که بودم خیلی میترسیدم..تا از مدرسه برگردم اتفاق بدی افتاده باشه ..همش میترسیدم جلوی درمون شلوغ باشه و پارچه مشکی کشیده باشن ...واقعا اضطراب داشتم ..الان میفهمم که من افسردگی و وسواس و اضطراب داشتم
روح پدرت شاد. دقیقا خواهرم منم دو روز قبل از دست دادن بابام به شوهرش گفت چه جوری تونستید بدون بابات زندگی کنی، وحشتناکه... یکماه شب و روز شده بود استرس از دست دادن یکی از خانواده. اخرشم پدرم بدون کوچکترین بیماری سکته کرد 😢😢😢
خدا سایه هیچ پدر و مادری رو از سر بچه هاش کم نکنه. هیچ وقت نباید به مرگ کسی فک کرد
جالبه من در حالت عادی همینطوریم مامانم تو اون اتاق داره بابام حرف میزنه تن صداش عوض می دوام سمتش تو همین حین فکر و خیال دیوونم میکنه تو بیمارستانم با مریضا که سر و کار دارم وقتی یه خانومی تو رنج ستی مامانم با مریضی و اینا میبینم میخوام بنیرم تپش قلب میگیرم تا با مامانم حرف نزنم آروم‌نمیشم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
