جلوش زار زدم گریه کردم میگم بیا بریم‌دکتر میگه نه
از وقتی مامان بزرگم فوت شده خیلی بی تابی میکنه همش حس ضعف و ناراحتی داره میگم بیا بریم دکتر گوش نمیده خسته شدم
جدیدا هم بعد اون واکنشا اگه دردی چیزی داشته باشه بهم نمیگه
منم😭😭😭😔😔
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
تو که خوبی باز وقتی یجاشون درد میگیره نگرانی من عین خل و چلا شبا بجای اینکه مثل ادمای عادی شب که میخوام بخوابم چشامو ببندم به رویاهام فکر کنم به این فکر میکنم که یکی از اعضای خانوادمو اگه از دست بدم چه غلطی کنم بعد انگار که واقعا این اتقاق افتادهههههه چندتا قطره اشک میریزم بعد کپه مرگ خودمو میزارم 😐 مخصوصا مامانم . جونم به جونش بستست
افسرده نیستی؟ اضطراب نداری؟ اینجور افکار اگر همش تو سرته و اذیتت میکنه گریه میکنی و... ( گاهی اوقات برا همه ممکنه پیش بیاد ولی زیادش منظورمه) میتونه یجور وسواس فکری یا افسردگی و اضطراب باشه با یه روانشناس درباره‌ش حرف بزن
حق دارید از دست دادن مادر خیلی سخته هیچ کس نمیتونهجاشو پر کنه حتی پدر خونه ای مادر نداشته باشه چراغاش خاموش میشه 😔😔😔😔
اونوقت این دعای پیش مرگ شدن رو‌میکنی فکر نمی کنی خدای نکرده با همچین اتفاقی زندگی پدر مادرت داغون میشه،؟
مرگ چیزی هست که ازش گریزی نیست دیر یا زود گریبان آدما رو می گیره، امیدوارم پدر مادرتون ۱۲۰ ساله بشن ،به سامان رسیدن بچه هاشون رو ببینن و محتاج اولاد و‌زمین گیر هم نشن.
مثل پیرزنا دعا کردم ولی دعای خوبیه، عزیزم با این فکرها خودتو اذیت نکن.
عزیزم ..وسواس فکری و افسردگی داری ..خودت برو پیش روانپزشک
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
