براتون سخت نمیگذره برا من خیلی سخته دوتا بچه با فاصله سه سال دارم کوچکی هنوز شیر میخوره اصلا وقت اضافه ندارم نمیتونم جایی برم بخوام برم سر یکساعت کوچکی خسته میشه گریه میکنه کسی هم ندارم بچمو بزارم پیشش خواهر ندارم مادرمم کم قبول میکنه که اونم شوهرم نمی زاره میگه بچه گریه میکنه اونجا 😞😞😞😞
دیگه دارم افسرده میشم
به شوهرم حسودی میکنم از صبحی رفته بیرون راحت آزاد برا خودش می چرخه بدون دردسر خرید میکنه کار بانکی شو انجام میده بدون اینکه کسی بگه چرا دیر کردی خوشبحالش
منم تو خونه تو بچه ها مو تنها بردم حموم شستم خوابوندم خودم رفتم تند تند شسته نشسته حموم کردم اخراش هم بچه ام بیدار شد شروع کرد گریه شدن منم یهو گریه شدم آرزو یه حموم درست حسابی دارم
الانم باید غذا درست کنم براشون باوجود اینکه گریه میکنن
همش باید تو خونه باشم چهار ساله همش بچه داری میکنم نه جوانی نه خوشی نه گردش همشو محرومم
قبل اینکه بچه دار بشم پولی نداشت شوهرم که بریم بگردیم آلان که داره بچه ها نمیذازن😞😞😞😖😖😖😖😖