سلام بچه ها خیرسرم اومدم مسافرت بایکی ازفامیلا دوست شدم بعد یه شکستی که خوردم گفتم شاید بتونه بااین بودن حال دلمو خوب کنه اما یه سری جریاناشد دیروزهرچی ازدهنش دراومد بهم گفت من از شهرمون تااینجاروبخاطراون اومدم ببینمش بعد بهم گفت گورتوگم کن هری خیلی حرفاش برام سنگین تموم شد خیلی حس بدی نسبت به خودم دارم من اینجا غریبم دلم خوش بود میام اونومیبینم حالم بهترمیشه اما اونم اینجوربام کردچندوقته سایت نیومدم ولی الان اینقدرحالم بده ودلم گرفته گفتم یکم دردودل کنم