2737
2739
عنوان

به نظرتون مامانم راست گفت؟

| مشاهده متن کامل بحث + 38062 بازدید | 1067 پست
والا ... بچه تو هر سنی بدنیا بیاد باز فاصله سنی داره من الان ۳۰ سالمه پسرم ۷ ماهشه یعنی نمیتونم درس ...

من مرد هستم از پیج همسرم پیام میذارم اونجا ییکه که لازم نباشه اعلام نمیکنم و اجازه بدید یه موردی که تو زندگیم پیش اومد رو براتون تعریف کنم ما قدیما تو کوچه مادر بزرگمون که کوچه خدمون بود پدرم اینها که از محل رفتن من موندم با مادر بزرگم زندگی کردم کوچمون خیلی معروف بود یعنی بیست و دو تا خونه قدیمی شاید 5تا تغییر تو حدود هفتاد سال که الان صد ساله شده منتهی این واقعه سی سال پیش رخ داد تو یه همچین شرایطی که همه پشت تا پشت همدبگرو میشنا سن خیلی جرات میخاد یه پسر ویا دختر پاشو از گلیمش ببشتر بزاره برای همین همه ابرو دار و در شرایط نرمال بزرگشدن ازدواج کردن دخترها جوانی خودشونو کردن پسرها هم همینطور که ما بودیم یه خانواده محترمی که از شانس بد من روبروی خونه ما بود پدر و مادر ششتا دختر و پیر داشتن تویه شرایط سنی پشت هم بدنیا اوردن انها هم دوره خودشونو طی کردن فقط بچه هفتمشون که یه دختر بود باهاشون فاصله داشتی بلحاظ سنی پدر و مادر فوقالعاده قوی بودن ولی وقتی دختر تین شد پدر فوت کرد مادر زمینگیر ، این دختر نه الان سیو پنج سال پیش کاری نبود که نکنه اگه چهر نفر بچه محلها سر کوچه بودیم بخاطر یکیشون بالا پنجره لخت میشد ازدواج پسر خوب مشدی تابستون لز بالای پنجره اگه س کس میکردن صدای پا تو کوچه میشنید صدای رابطشو بالا میبرد داستانش یه کتابه اخر سر با مدیر مدرسه پسره گذاشتن فرار کردن خانم محترم ما تون روز بچه بودیم میگفتیم فلانی ج هیتش ولی اگه اگن روز شرایطشو درک میکردیم اموزش دیده  بودیم میتونستیم با دختر ها وپسرهای کوچه جمعش کنیم خود من میدونی چیکار باهاش کردم تازه ازدواج کرده باهاش قرار گذاشتم والله قسم بردمش چهارتا ایستگاه اونور تر بهش گفتم خونه دوستم قرار بود خالی بشه بربم اونجا له کن خبر داد مادرم اینها اومدن کنسل شد تو هم برو هیچکس بهتر از شوهرت نخاهد شد ولش کردم تو خیابون اونروزها فکر کردم یه ان فردین شدم اومدم با اب و تاب برا بچه ها تع ریف هم کردم با اینکه نادان بودم ولی حالم از خودم وقتی فکر میکنم چه کردم به هم میخوره اگه حرفی میرنیم بر اساس تجربمونه

واییییییی نه ترو خدا  من خودم الان باردارم بعد مامانم بچه بیاره؟؟؟؟؟

فکر نمی کنی این موضوع فقط به مامان و بابات ربط داره؟ 

خداوندا التماست میکنم دیدن این لحظه ناب را به تمام مادران جشم انتظار نصیب کن. خداونداهر جه شکرت کنم کفایت نمیکند. به من حقیر لیاقت نگهداری از امانتی که بهم بخشیدی رو بده!!!! حسرت فرزند را به دل هیچ خانواده ای نزار. خدایا با تمام حقارتم در برابر عظمت بی پایانت سر تعظیم فرود میاورم و با تمام وجودم میگم شکرت شکرت شکرت


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من مرد هستم از پیج همسرم پیام میذارم اونجا ییکه که لازم نباشه اعلام نمیکنم و اجازه بدید یه موردی که ...

سلام

میبخشید من واقعا متوجه منظورتون نشدم که ربطش به گفته های من چی بوده!!! فرزندی که خوب و اصیل تربیت شده باشه حتی بدون پدر مادر هم درست زندگی میکنه...

زندگی زیبا و مثبت از ذهنی زیبا و مثبت ساخته می شود
منم جز این زندگیم

ولی از مسائل شخصی زن و شوهره

گاهی کسانی که هزاران فرسنگ از شما فاصله دارند ، میتوانند احساس بهتری نسبت به کسانی که دقیقاً در کنارتان هستند درشما ایجاد کنند.ولتر
2742
😦😧😳😳😳😳 خدارو شکر ما بی هیچ وجه همچین چیزی نداریم 

خب سناشون خیلی کم بوده!!!!

اتفاقا با خالم روزگاری داشتیماااا خیلییییی خوش میگذشت😅😅😅😅😅همه همسنامون حسودیشون میشد😛😛کوچیک بودیم هرجا میرفتیم با ذوق میگفتم خالمه هااااا😍😍😍😂😂😂😂

شما مشکل داری نیا زورت که نکردم  چقدر سخته براتون حرف حق

عزیزم مشکلی ندارم.فک می کنم تومشکل داری .یعنی بچه ای که ازبهزیستی بیارن مهم نیست پدرومادرش کم حوصله باشندیاپدرومادرش پیر؟ امااگه خودشون به دنیابیارندآره؟ باخودت چندچندی؟؟؟؟؟؟؟

به شوهرم ربطی نداره اخه اصلا که بخواد دخالت کنه حودم مشکل دارم

خوب اگه به شوهرت بگی بهش اجازه دخالت دادی

نامت را هر چه میخواهند بگذارند، تو برای من معجزه ای، خدای مهربونم چطوری شکر کنم ک لایق این لحظه ها باشه، شکررررر برای معجزه ات
2740

بزار بچه بباره اگه توانس رو داره

خیلی هم جوونه

ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ،ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ…ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ…ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ، ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ،ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻪ ﯾﮑﯽ، ﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ! ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻡ، ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ!!!ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢﻧﺪﺍﺷﺖ..!!ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ، ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺁﻭﺭﻫﻢ ﺑﻮﺩ…!ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺭ…ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ…ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ،ﺍﻣﺎ…ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ:ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ…ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ…ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺵﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ…
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687