میگم ک عزیزم من رکم چون مهمه واسم میخوام هم ی تیری توتاریکی بزنم هم رفع تکلیف کنم
یا ی شب خوب میشه وتموم میشه
یام ...
ب غرورم برخورده ک میخوام تکلیفمو معلوم کنم
راستش چندروز پیش اخرین باربود همو دیدیم
گوشیشو دیدم رفته بود بیرون عین حرفای همیشگی بود،
بعد اومده بود هی میگف چیشده چیشده چراناراحتی ؟ منم هیچی نگفتم فقط یباره تصمیم گرفتم بعد تولدش تموم کنم وبهش بگم اونجا
صدباربش گفتم من اگه همین کارای تورومیکردم چیکارمیکردی جوابی نداره میگه مگه من چیکارمیکنم
مثلا فلان دختر ازش خوشش اومده اینم ردش کرده
بعدش بجای اینکه حرف نزنه جواب میده
میگه بقران مهم نیستن واسم ..میگم وقتی ینفرمزاحم من میشه یا ابرازعلاقه میکنه من جوابشو نمیدم مگه فرق من باتوچیه ک تو معمولی حرف میزنی بقول خودت؟
بهش رک گفتم لذت میبری ازاینکه دنبالت بیفتن؟ گف نه بخدا فقط من معمولی حرف زدنو بدنمیدونم چون عادت کردم