2737
2739
عنوان

مامانم سفره صاحب الزمان داشت

328 بازدید | 30 پست

با خواهرم قهر بودم گفتم نمییام ممنون مامان؛ شروع کرد هر روز تلفن کردن گریه کردن نصیحتای طولاااااااانی و تاکید میکرد که بخدا میدونم حق با تو هست کاااااملا درست میگی ولی بخاطر من باید بیای منم گفتم چشم؛:""    قبلا هم گفته بودم خواهرام تو نوع تربیتشون اینه که بچه ها هررررررررکار که دوس دارن انجام بدن  مثلا دختر خواهر ۱۵ سالم با خانواده دوس پسرش میره بیرون مرتب و مامانش درجریانه؛:" پسر خواهر دو سالم سر سفره پی پی از پوشکش میزنه بیرون و خواهرم غش غش غش میخنده؛ خلاصه بیخیال بمعنی واقعی کلمه؛؛؛ ومن برعکس حساسم و چهارچوب تعیین کردم برا بچه هام 

فقط خواهر دومیت😷

فکرنکنم لنگش پیدابشه

برای سلامتی و تعجیل ظهور آقامون...حضرت عشق.... مهدی فاطمه صلوات.....شمایی که میخونی..🤨 تویی که دعات میگیره و ما خونه خریدیم از دعای خیرت،واسه سلامتی پسرم هم دعا کن😔

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خوبه 

خب

لسلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکمالسلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسینو رحمة الله و برکاته
2731

خلاصه پریشب رفتم برا سفره دم غروب رفتم تو اتاق نماز خوندم یکم ارایش کردم اومدم بیرون دیدم پسرم و پسر خواهرم دارن آش میخورن مادرم به خواهرم میگه خوبه پویا (پسرم) چشم مامانشو دور دید چهارمین باره دارم براش غذا میکشم بزار امشبو خوش باشه

منم گفتم امشب بخاطر مامان اومدم هیچی نمیگم لال و کور میشم ؛؛ شروع کردن دعا خوندن پسرم و پسر خواهرم هرهر کرکر میخندیدن بلند منم چشم غره به پسرم رفتم اعتراًض پدرم و مادرم بلند شد همش معتقدن که من شمرم باید بچه هارو نجات بدن ازم

خلاصه یهو وسط اون جمعیت پسرم میخورد و میخندید غذا پرید تو گلوش و جلو جمع سرسفره بالا اورد منم لباسامو پوشیدم و با کلللللللللللی حرص اون لحظه دوس داشتم بمیرم اومدم خونه؛؛ گفتم ببین مامان وقتی نمیزارم زیاد غذا بخوره براچیه؛؛ اخه ی بچه چقد معدش جا میگیره

2738

مامانم از پریروز تلفن میکنه چیزی به بچه نگی ها؛؛ میگم قرص ال دی استفاده میکنی اینقدر عصبی هستی دمنوش بخور اروم شی😐😐😐اخه مادر من راه میری رو اعصابم اگه میپرید تو گلوش خفه میشد چی

منم بچه بودم دقیقا شرایط من و بچه های خالم و داییام مثل بچه شما بود

اونا آزاد بودن هرکاری بکنن ولی من مدام از طرف مامانم کنترل میشدم

تا رسیدیم به سن دانشگاه مامانم دیگه منو ازاد گذاشت

اونا همون دوره نوجوونی هر کاری بگی کردن و زندگیشون به باد رفت

من تعریف نباشه زندگیم بااختلاف خیلی بهتر شد

اونا نه درس خوندن نه ازدواج موفقی داشتن نه شغل خوبی بدست آوردن. فقط پول باباشونو حروم کردن

من برعکس شدم

هنوزم حرفاشون تو گوشمه وقتی بچه بودیم هرکاری میخواستیم بکنیم میگفتم تو نیا برو مامانت گیر میده مامانت نمیذاره مامانت فلانه... 


لطفا پیام خصوصی نفرستید. متشکرم
تو این اخری که گفتی خندیدن و چشم غره رفتی، حق دارن بگن یزیدی    

عزیزم داشتن دعا میخوندن سکوت بود و اونا بی دلیل میخندیدن چشم غره رفتم که خودشونو جمع کنن زشت بود داشتن دعا و قران میخوندن تصور کن🤔🤔

من شما رو نمی‌شناسم .

ولی به نظرم زیادی حساس و سخت گیری .

بذار تا جایی که از حد نگذره ، بچه ت بچگی کنه . البته منظورم با بی ادبی کردن خیلی فرق می‌کنه .

برای هر کاری توبیخش نکن .

یکم ریلکس باش به نظرم .

گناه داره بچه دایما بکن نکن بشنوه

⁦♥️⁩⁦♥️⁩
خیلی به بچه سخت میگیری عزیزم ولشون کن متعادل باش باهاشون 

خب میدونم معدش حساسه قبل غذا و بعدش بخوره رودل میکنه بچمه میشناسمش؛؛ فقط سرسفره؛؛ اخه اش رشته اونم ۴ باااار اونم قبل غذا خدایی زیاد نیست؟!

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز