چن شب پیش خونه یکی ازدوستای شوهرم واسه شام دعوت بودیم ما ساعت نه خونشون بودیم وقتی رفتیم یه مهمون دیگه براشون اومده بودده دقیقه که نشستیم یهو خانمه گفت ما فلانی اومد دیگه شام خوردیم یه بشقاب هست بیارم براتون منم هنگ کرده بودم جلو مهموناشونم احساس سرافکندگی میکردم گفتم نه ممنون...ولی بغض داشت خفم میکرد دیگه یک ساعت بعدش به شوهرم گفتم پاشو بریم واومدیم خونه.....این واسه من بدترییییین مهمونی بود
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
مال من خونه داییم بود زن بیشعورش بشقاب خورش از جلو من برداشت...من هنوز ی قاشق خورشم نریخته بودم رو برنجم دوتا قاشق برنج خوردم برنج خالی کردم بشقاب داداشم رفتم عقب