با یکی از دوستام تصمیم گرفتم تهران خونه اجاره کنیم و کار کنم و سربار خانوادم نباشم
مخالف بودن ولی برام مهم نبود گفتم نمیخوام ازدواج کنم هیچ وقت و تو اون خونه هم نمیام خیلی سخت بود گفتن بری اسمتو از شناسنامه خط می زنیم ولی برام مهم نبود در قبال اون همه سختی با گرفتاری از این پول بگیر و اون پول بگیر یه خونه اجاره کردیم خونه کوچیک با چند تا چیز واجب فقط حتی فرش نداشتیم
هر روز دنبال کار گشتم فقط میخواستم یه کاری باشه قرضامو بدم و شرمنده نباشم
از منشی گری شروع کردم تو شرکتای معمولی با حقوق کم چون سابقه نداشتم جایی قبولم نمیکردن گاهی پولم فقط به اجاره و خوردوخوراکم میرسید و یه پوتین نداشتم بخرم اما تحمل میکردم گاهی دوستام میگفتن چرا پالتو نمیپوشی الکی میگفتم گرمایی ام اما واقعا نمیشد که بخرم