2733
2739
عنوان

داستان زندگی مهسا

44288 بازدید | 361 پست

سلام دوستان من یه کاربر قدیمی ام اما بنابر ملاحظاتی این کاربری رو ایجاد کردم میخوام داستان زندگی بزارم 

نمیحوام اولش بگم واقعی یا نه 

اخرش حدس بزنید من میگم واقعی بوده یا نه 

تایپ کردم نصفشو میزارم 

تو خانواده 5 نفره به دنیا اومدم مادرم عاشق پسر بود من بچه اول خانواده هستمو بعد من یه دختر دیگه به دنیا اومد با فاصله2 سال بعد بعد اونم مادرم تا 7 سال باردار نشد یعنی میخواستا اما نمیشد وبعد هفت سال یه پسر اورد 


ازبچگی رفتار مادرم با منو خواهرم خیلی بد بود اصلا به ما اعتماد به نفس نمیداد دائم سرکوفت میزد با اینکه من به صورت خدادادی خیلی عالی نقاشی می کشیدم و باهوش بودم اما همیشه منو تخریب می کرد 


لا غر بودم و سبزه و صورت معمولی با موهای صاف داشتم. کلا همه میگفتن با مزه ای خواهرم با من فرق داشت سفید با موهای فر و چشمای درشت و تپل درسته او ضاع خواهرم هم.مثل من بود ولی با اون خیلی بهتر از من رفتار میکرد و هر کار بدی میکرد از چشم من می دید که تو بزرگتری و دائم سرکوفت 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

وا مگه مسخره تیم میخای داستان الکی بذاری😂

با تاپیک بامداد خمار جلو میرم. گروه آبی رو با کمک آسنات جونم😍 پشت سرگذاشتم. قدم 173.وزن قبل 87.وزن حالا 77. هدف اول 75. هدف دوم 71. الان ک توی گروه سبزم وزنم شده 70 کیلو. هدف سوم 67. هدف چهارم 66 و تثبیت. جووووونانرژی چی بالاتر از این که شوهرم با دیدنم مدام میگه اوفففف چقدر تغییر کردی؟ 🥰یا این ک میتونم با خیال راحت لباس برای خودم سفارش بدم چون سایزم تا حدودی استاندارد شده😍

برادرم که به دنیا اومد شد تمام زندگی مامانم و بابام با اینکه بابام با ما بهتر بود ولی خوب اونم پسر دوست داشت محبت پدرم بیشتر بود ولی خیلی سخت گیر بود حتی اگه با پیسرای فامیل تو دنیای بچگیمون بازی میکردیم کلی بعدش دعوا می کرد مارو از لحاظ رفاه هم معمولی بودیم دستمون به دهنمون میرسید 

2738

اخرش اگ دیدین واقعیه منو بلایکین 😁فعلا خدافظ شما👋

همسرم قلب من ... دخترم وجود من ... مامانم هستی من ... بابام تکیه گاهم... آبجیم همدمم... داداشم مونس من... خدایا همه شونو واسم سالم نگهدار...الهی آمین...

تو دوران مدرسه بچه باهوشی بودم دوران ابتدایی با خوب وبدش گذشت تو پنجم داشتن تو مدرسه ازمون مدارس نمونه شبانه روزی میگرفتن شرکت کردم قبول شدم تصمیم گیری سخت نبود چون از اون خونه و اون اخلاقای مادرم فرار کنم تصمیم گرفتم برم اوایل پدرم مخالف بود ولی مدیرمون باهاش حرف زد قبول کرد رفتم. 50 کیلومتر مدرسه با خونمون فاصله داشت 

رفتیم واسه ثبت نام مدرسه مقررات خودشو داشت 


هفته ای یه بار میتونستی بری خونه . ساعت 9 شب خاموشی بود . تا 4 بعد از ظهر کلاس بود . کلاسای فوق برنامه درسی . ساعت 1 ناهار بود . هزینه کاملا با دولت بود . با این.ه اونجا دلم میگرفت ولی احساس میکردم از خونه بهتره 


رفتم اوایل سخت بود بعد دوستای خوبی پیدا کردم و اونجا رو دوست داشتم درسا سخت بود ولی میخوندم تا از کسی کم نیارم 

سه سال اونجا با بدو خوبش گذشت سال سوم دوباره امتحان میگرفتن هر کی قبول میشد میرفت واسه دبیرستان با کمال تعجب قبول نشدم مجبور بودم برم مدرسه معمولی ناراحت بودم دوباره اون شرایط بد خونه بزرگتر شده بودمو اصلا تحمل مادرمو نداشتم دائم.گیر میداد به همه چی خلاصه سال اول دبیرستانو گذروندم سال دوم واسه انتخاب رشته با اینکه خیلی درسم خوب بود و میتونستم برم رشته های ریاضی و تجربی ولی دوست نداشتم خیلی گرافیک دوست. داشتم رفتم هنرستان رشته گرافیک 

رفتیم واسه ثبت نام مدرسه مقررات خودشو داشت  هفته ای یه بار میتونستی بری خونه . ساعت 9 شب خا ...

ایران مگ از این مدارس هست

😞

اگر دنبال حاشیه و دعوا و..... باشی هرچقدم تلاش کنی جواب ریپلی هاتو نمیدم ☺
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز