خدا بدادم برسه
خونمونو کاغذ دیواری کردیم جاریمم بعد از عید میخاد کاغذ دیواری کنه میگفت نخونمون خوبه نمیکنم و اینا حالا میخاد بکنه خونشون عالیه ها دیوارا واسه ما دوسه تا ترک عکس داشت چندتا هم بحثمون شده بود شوهرم زده بود دیوار خراب شده بود البته فقط این نیستااااا خیلی جاها حسادتشو دیدم
خالم و مادربزرگم از شهرستان اومده بودن ۳ عید غذایی دعوتشون کردم هم ناهار هم شام
از اونروز مادرشوهر قیافه میگیره
ی سری گفتم اگه جاری غذایی دعوت کنه بعدش شایدمانباشبم بخایم بریم شهرستان بعدش دعوت میکنم ی چیزی گفت ک من پوکید مغزم منظورش این بود ک ن تو هم باید دعوت کنی
سه چهار بار تیکه انداخته ک انقد خونه نیستید میوه هاتون وسایلتون خراب میشه
حالا مهمونم داشتیماااا جاریم اینا ک هیشکی خونشون نرفته چی ؟؟؟
بابا چرا اینجوری میکنه حسود خانم دلم میخاد دور باشم ازش ولی چ کنم تو یه ساختمونیم
ولی شوهرم بعضی وقتا جوابشو میده