اوووو ما اون جوری نیستیم بعد اظهر
میریم شب برمیگردیم هیچ وقت شب و نمیمونیم با وجود ۱۰۰کیلومتر راه
خواهر شوهرامم همه همسایه هستن و همیشه اونجان حالا ما دو نفر باشیم یا نباشیم در ضمن اشتباه تایپی بود گفتم زمستون از اول پاییز
من اگه جای شما باشم اصصصصصصلا به روووی خودم نمیارم و پیش هیچکس هم گله نمیکنم ، فقط احوالشونو از مادرشوهرم میپرسم که چطورن حالشون خوبه بهشون سلام برسون !!!! همین و بسسسسسس!!!!!
باید این کارو بکنم دیگه چون من قرار بود عید اونجا برم اگه قرار باشه اون بره که نمیرم
بخدا ۳۰بهمن ۹۷پدرشون فوت کردن از اول مراسم تو همه کارا کمکشون کردم با وجود اینکه تازه هم زایمان کردم
همه فامیلمون از راه دور برا عرض تسلیت اومدن
بخدا من چند ساله عروس این خانوادم هنوز مشکلی نداشتم با هیچ کدوم
گلم ناراحت نشو منم مدت ۱ سال با خانواده همسرم زندگی کردم بدون اینکه از کسی ناراحت باشم از شرایطم ناراحت بودم هر روز هر روز یکی خونه پدر شوهر و مادر شوهرم بود به خدا دیگه بریده بودم دلم می خواست یه روز بدون روسری باشم برم تو اتاقم یا اصلا شام حاضری بخوریم ولی مدام مجبور بودم کارایی رو انجام بدم که دوست نداشتم دخترم اون موقع ۵ سالش بو د وقتی بچه خواهر شوهرم می یومد تمام اسباب بازی بچم رو خراب می کرد و تمام خونه رو داغون ولی آخر شب همه خوش و خرم خداحافظی می کردن و می رفتن و من بودم هزار تا کار و خسته تر از روز قبل تازه اون موقع من امید داشتم که خونمون به زودی آماده می شه و مستقل می شیم خداییش جاریت رو کامل درک می کنم اون از شرایطش خستست نه از شما
[QUOTE=85156025]خودم نپرسیدم ولی خواهر شوهرم که دوستم هست یه بار بهش گفتم میگفت بهش گفتم علتش چیه گفته علتی ن ...[/QUOTEشاید بخاطر اینکه شما مستقلید و ایشون با وجود اینکه عروس بزرگتره هنوز خونه مادر شوهرش ناراحته،علتش خود شما نیستید، نداشتن خونه جداست
اره واقعا چون یه بار که بیخبر رفتم بازم به داداشش زنگ زد اومد دنبالش و رفت
قبلنا عیدی چیزی بود میرفت برام اصلا مهمم نبود یا اگه جمعه ما میرفتیم و خونه نبود ولی هر سری حتی اگه اتفاقی وسط هفته هم رفته باشیم چون قبلش همیشه خبر میدیم بازم میره اصلا نمیبینیمش ما که برمیگردیم اونم برمیگرده
