2733
2739

گفتم تو تاپیک قبل که با پدرشوهرم تو یه ساختمونیم شوهرم با خواهرش دعواش شد چند روز پیش خواهرشوهرمم میدونه من بی تقصیرم ولی باهام قهره منم اصلا نرفتم پایین چند روزه شوهرم امروز گفت بریم پایین چون اونیکی خواهرشوهرم از ماه عسل برگشته بود ولی من نرفتم گفتم تو برو ولی من اذیت میشم بیام پایین اخرش راضی شد بره خلاصه همشون جمعشون جمع بود ولی من نرفتم پدرشوهرمم اومد گفت تو چرا نمیای پایین تو که دعوا نکردی و مقصرم نبودی منم گفتم نه دخترت با منم قه  کرده پیام دادم جواب نداده گفت بیا گفتم نه  ....ولی ناراحت بودم تا اخر شب ....خواهرشوهربزرگم اومد بالا پیشم نشست با شوهرش ولی اون وسطیه واقعا نامرده اینهمه خوبی براش کردم اصلا نیومد تبریک بگه منم دیگه تحویلش نمیگیرم کوچیکه که سر هیچی با منم قهره...فقط بزرگه عزیزه فردا باز عموی شوهرم میاد پایین احتمالا میان دنبالم نمیدونم چکار کنم برم یا نه

شوهرت رفت و خوش بود تو شدي اش نخورده و دهن سوخته 

به روي خودت نيار بابا

آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیافتد✨رویا ببارد🌦دختران برقصند💃 قند باشد🧁بوسه باشد💋خدا بخندد🤍به خاطر ما که کاری نکرده‌یم💚🤞🏻من تا آن روز چشم به در خواهم دوخت🕊


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

برو عزیزم وقتی اومده دنبالت برو

دوستان قشنگم لطفا برای بچه دار شدن من اونم بچه سالم صالح زیبا خوش قدم خوش روزی خوش اخلاق خوشتیپ هرچندتا تونستی صلوات بفرستید و دعا کنید برام چهارسال و نیم دراقدام هستم ممنون
2731

بنظرم باید میرفتی

الان شوهرت دعوا کرده خودش رفته

این وسط شما بد شما میشین

کدورت های واقعی رو دور نریزید،آدم ها عوض نمیشوند، کسی ک پارسال آزارتان داد،امسال میتواند نابودتان کند،واقعیت های تلخ رو جدی بگیرید.....
2740

کاش میرفتی !!!حالا که یه بزرگتر اومده بوده

همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
شوهرت رفت و خوش بود تو شدي اش نخورده و دهن سوخته  به روي خودت نيار بابا

اخه به خواهرشوهرم که بالا بود گفتم من چکار کردم که قهره باهام گفت دیگه خیلی عصبانیه....اخه چند روز پیش پیام داد که سطلمون که بالاس بیار بزار پشت در پایین یعنی خودت نیای تو بزارش پشت در که نبینمت

برو اونی که محلت نزاشته رو کم محل کن با بقیه خیلی هم بگو بخند تا اون بسوزه

اخه مشکلم اینجاس که رفتم با همه روبوسی کردم با اون چه برخوردی داشته باشم برم روبوسی کنم یا نرم سمتش

خواهر شوهرت از خداشه نری داره موش می دوونه ..توام از لجش برو والا داداشش رفته تو موندی

اخه برم اون ازم مثلا واسه همه چای بیاره واسه من نیاره خوب ناراحت میشم یا اینکه برم سمتش  روبوسی کنم تحویل نگیره باز تحقیر میشم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687