2737
2734
عنوان

بچه ها تا حالا شده با خانواده شوهرتون دعوا تون بشه رو در رو؟

| مشاهده متن کامل بحث + 914 بازدید | 44 پست
نه ایقدر سلیطه و دریده و سگ دهانن که میترسم جلوشون وایسم اما از پشت بهشون خنجر میزنم جوری که بفهمند ...

۸ ساله عروسشونم هر جور خواستن بی احترامی کردن اما امسال  قسم خوردم نروم خونشون بعدش هر حرفی زدن جوابشو بدم تا راحت بشم به شوهرم گفتم 

در دنیایی که گرگها زوزه می کشند بره  شدن تاوان سختی دارد ،،،،،، قلبم ساده بود اما عقلم دیگه همراش نیست 

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

خواهر شوهرم داستان داشت دعوای ما،پدرشوهرم یه مشکل مالی داشتن با پدرم بعد هر روز زنگ میزد به من توهین ...

خدا بهت صبر بده  ارتباطات مالی و دوستی بیش از حد خانواده  همسر و خانواده خود  دختر زیاد خوب  نیس استثنا هست  ولی اکثرا دچار سو تفاهم و درگیری میشم 

 🤲🏻 لطفا برام دعا کنید که منم  مادر بشم ❤️ بعداً....بعداًوجود نداره ،بعداً چایی سرد میشه،بعداً آدم پیر میشه،بعداً زندگی تموم میشه ... من قوی تر از تنهاییامم 
2728

من معمولا کوتاه میام و نتیجه هم گرفتم البته کوتاه اومدنم به معنای توهین پذیری نبوده گاهی مجبور شدم بفهمونم که شخصیتم محکمه و اجازه نمیدم یکی لهم کنه. کم محل کنی جواب ندی یا هم زیرکانه و با سیاست جواب توهین هاشونو بدی بهتره تا دعوای مستقیم. بهترین کار برای خلاصی از زبون مادرشوهر یا خواهرشوهر کم محلی کنی رفت و آمدت رو محدود کنی سکوت کنی. وقتی ببینن واکنشت خونسردی هست بیشتر تو کف می مونن!  گاهی شده مستقیم و رک گفتم که ازشون ناراحتم و حق ندارن دخالت کنن و آزار بدن. ولی خدا رو شکر مشکلی هم با مادرشوهر اینا ندارم چون خیلی رفت و آمد نمی کنیم مگه مواقع جشن و مهمونی دورهمی که اونم اینقد درگیر کمک به همدیگه میشیم که یادمون میره تکه بپرونیم. اگه عروسی به کاری مشغول باشه و کمتر خانواده شوهرشو ببینه خیلی بهتره. اغلب این حرف و حدیثا مال بیکار نشستن تو خونه یا برو بیای زیاده از حد هست.  

شوهر من همیشه سکوت میکنه من خودم جواب همه رو میدم،اصلا کسی جرات داره حرفی بهم بزنه مگه

تا خدا بخواد خوبم،دیگه روی سگم بالا بیاد میشورم همه رو پهن میکنم افتاب

یه بار فقط خونه مادرم بودم ،شوهرم تنها خونه بود مادر شوهرم زنگ زد پرش کرد،شوهرمم زنگ زد به من باهام تند حرف زد،مامانم زنگ زد بهش گفت دفعه اخرت باشه میوفتی تو حرف خانوما،فعلا هم دنبال دخترم نیا تا حالش خوب شه

فرداش با دسته گل اومد

خدایا شکرت هزاربار

باور کنید همون شد بعد اون دعوا چنان حساب کار دستشون اومد فکر میکردن چون من سنم کمه میتونن اذیتم کنن چنان حالشونو جا آوردم و شوهرمو کشیدم سمت خودم که الان جرات نمیکنن بهم بگن بالا چشمت ابرو،من آدم بدی نیستم ولی اینا خیییلی در حقم بدی کردن خییلی تحقیرم کرد پدرشوهرم منم به وقتش تلافی کردم سرشون الان خودشون میدونن با کی طرفن،دختر خواهرشوهرم الان عروس شده تماما داره از رفتارا و کارای من تقلید میکنه خودشون بهش گفتن😊

من برای رسیدن به هرچیز کوچیکی کلی جنگیدم  کلی تلاش کردم برنامه ریزی کردم و در آخر هم جذبش کردم و رفتم سراغ هدف بعدی،من یه آدم خوشبختم که باور دارم خوشبختی و زندگی خوب حق منه و اتفاقای خوب مثل تکه های پازل روز منو تکمیل میکنن،من میتونم چون خیلی قدرتمند تر از دیروزمم و امروز یه هدیه بزرگ برای منه چون میتونم یه قدم به خواسته هام نزدیکتر بشم🧠❤👣
نگو نگو کافیه فقط یبار دیگه دهنشونو واکنن دودمانشونو بباد میدم

منم خیلی بهم تیکه و زخم زبون زدن،  خیلی مودبانه جواب میدم یا اصلا حرفی نمیزنم،  ولی مدتیه چنان غصه ام شده از حرفاشون که باید دعوا بندازم وسط ، شوهر خنگم حتی اگر خانواده اش مقصر باشن و بدونه هم باز نمیخواد قبول کنه من حق دارم

2738

دعوا با فحش  و دادو بیداد نبوده با قهر و  سکوت همراه بوده  که  با حرف زدن   برطرف که نه ولی حل شد    ولی کلا نمیشه  انتظار داشت خواهر برادر باهم دعوا میکنن جه برسه دوتا خانواده که  ممکنه فرهنگو نوع تربیت  و هزار تا چیزشون باهم فرق میکنه  ولی کاش  تو همه چی صلح باشه  یکم  صداقت کلام باشه  یکم  فروتنی باشه 

 🤲🏻 لطفا برام دعا کنید که منم  مادر بشم ❤️ بعداً....بعداًوجود نداره ،بعداً چایی سرد میشه،بعداً آدم پیر میشه،بعداً زندگی تموم میشه ... من قوی تر از تنهاییامم 
منم خیلی بهم تیکه و زخم زبون زدن،  خیلی مودبانه جواب میدم یا اصلا حرفی نمیزنم،  ولی مدتیه ...

منم ۱۰ ساله عروسشونم ۷ سال هرچی گفتن سکوت کردم حتی برومم نیاوردم گفتم بیشتر احترامشون کنم سعی کردم مطابق سلیقه شون باشم بیشتر بهشون محبت کردم بلکه دلشونو بدست بیارم ولی دیگه صبرم تموم شد چنان دعدایی راه انداختم که تا یه سال نمیتونستن نزدیکم بشن بعد یه سال یواش یواش واسطه فرستادن که رفت وآمد کنیم ولی چ فایده آدم نیستن که نیستن...شوهرمنم عین ماست چکیده صاف و ساده

خانواده شوهرم مثل چی از شوهرم میترسن ولی بار. از. قبل هماهنگ کرده بودن با من دعوا راه بندازن ( همیشه با هم تلفنی هماهنگ میکنن به من متلک بگن ) همش هم زیر. سر. خواهرشوهر کوچیکه هست خیلی حسود و. عقده ای هست

دعوا کرد مادرشوهرم میزنه به جیغ جیغ من خونش نرفتم تا به غلط کردن افتاد

شوهرم بفهمه حق با منه خانواده ش و. میترکونه 

یه بار هم از دست متلک هاشون خسته شده بودم نرفتم گفتم بچه اذیت میکنه حوصله ندارم زنگ زدن به شوهرم که نمیاد اونم گفت دوست نداره بیاد بهش زنگ نزنید

من نه خواهر برادر دارم نه مادر کل فامیلم هم ازم دورن. فامیل شوهر فکر کرده بودن بی کسم و می تونن قورتم بدن هی تیکه و کنایه و هی آزار و اذیت آخر چنان تلفنی گریه و داد راه انداختم با مادر شوهرم و خواهرای سلطیشو نفرین کردم و سه ماهم قهر بودم که بالاخره کمی رام شدن الان دست و پاشونو جمع کردن

  
ميشه بگي چه دعوايي شده بود مهريتون اجرا گذاشتين

دعوا سر بی احترامیاشون همیشه دسته جمعی هماهنگ میکردن من میرفتم بدرفتاری میکردن روز اخر ک دعوا شد شوهرم به زور بردم خونشون تا رفتیم پدرشوهرم پرید تو مستراح مادرشوهرمم تو آشپزخونه پشتشو کرده بود ولی بلایی سرشون آوردم ک تا آخر عمر یادشون نمیره بعدها شوهرم گفت بعد رفتن من دو تا کفتار خودشونم سر این کاراشون دعواشون شده بود،،مهریه مو اجرا نذاشتم ولی مدتی قهر بودم هزار بار واسطه فرستادن بعدشم ک راضی شدم برگردم گفتم اگه یه بار دیگه رو مخم برین مهریه مو میزارم اجرا الان مثل سگ میترسن

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز