دیگه تحملش برام سخته.میخوام بگم سبک بشم
من ی کاربری دیگ دارم.اما توی اون نتونستم زندگیمو بگم
ی جدید ساختم چون دارم منفجر میشم
حاضرید گوش کنید؟
میدونم گناه کردم
میدونم اشتباه کردم
میدونم گاهی حق باهام بود
همه چیزو میدونم
تروخدا فقط بی ادبی نکنید.من بدجور شکستم
بگو خواهری
اگرم حوصله دارید صبور باشید تا بنویسم
به خداوندی خدا حتی یک واوش رو هم دروغ نمینویسم
من دارم ترشی درست میکنم. اما بگو میخونم عزیزم
من همیشه دوست دارم داستان تموم شده باشه بخونم وای برا شما زود رسیدم پس می مونم تا تمومش کنی.
من سال ۹۳ازدواج کردم
۱۷سالم بود
عاشق دوتا بازو و قد بلند شدم
اخه خودم ۱۷۸تا قدمه.متولد ۷۶هستم
ب شدت از بچگی کردن دور بودم.عاشق رفتار های درست و بدون غلط بودم حتی یکبارم اشتباه نکردم
جثه درشتی دارم و قدمم بلند همه میگفتن ۱۷سالته اما مثل یه دختر ۲۷ساله میمونی
شوهرم ۲۴سالش بود
من عاشق نشدم سنتی ازدواج کردم
بعد از ازدواج تازه چشم باز کردیم دیدیم ای داد بیداد فک طرف کجه
تازه قول داده بود سربازی هم بره زد زیرش تا عقد کردیم.چندماه رفت و بعد فرار کرد
توی دوران عقدمون دعوا های شدیید و بی احترامی های شدید داشتیم
وقتی سرباز فراری شد گفتم بذار یکاری کنم دلش گرم سربازی بشه
ب حرفم گوش کنه و بره
تصمیم گرفتم با دنیای دخترونگیم خدافظی کنمو وارد دنیای زنانگی بشم تا بلکه دلگرم بشه
اینکارو کردم
اما از روزی ک سربازیشو ول کردو پلیسا و همه جا دنبالش بودن زندگیم جهنم شد
یکی لایکم کنه مرسی
۴سال عقد بودیم
توی این دوران خدا شاهده که ۰ندبار کتک خوردم ازش
البته خودمم ب شدت عصبی شده بودم و سر هر دعوا مشت تو سینش میکوبیدم
دعواهای بد و بی احترامی ها.کلا هیچ حرمتی دیگ نمونده بود
بماند ک خانوادش کم دخیل نبودن.مادرش بیشتر.خیلی روش تسلط داشت و این هم پسر ته تغاری
بچه ها پست بذارید
ادامه بدم؟نکنه کسی نیست بخونه؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
