کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بنظرم مجلسی هس برای تو خونه موقعهایی ک مهمونبیا خوبه مبارک
زنان یک جامعه را محدودکنید آنهارا توسری خور و حقیرکنید تمسخرشان کنید کاری کنید تا بزرگترین آرزویشان ازدواج باشد بلایی بر سر آنهابیاورید تا از اجتماع بترسد تخم تفکری در ذهن پدرانشان بکاریدتا ایمان بیاورند دخترانشان را در قفس پرورش دهند کتاب,علم،قلم و چکش را از دخترانشان بگیرید و به جای آن ملاقه و سوزن دستشان بدهید با جوانانشانکاری کنید تا ازجنس مخالفشان دورباشند ولی تمام تفکرشان پیش آنها باشد هرکس برای آزادی زنان تلاش کرد را بنده شیطان و دشمن خدابنامید ک او دشمن ما و ما خدای زمین هستیممن تضمین میدهم چنین جامعه ای هزارسال هم بگذرد پیشرفتنخواهدکرد (چگونهجهانرا ادارهکنیم چرچیل)