عزیرم با تک تک جملاتت گریه کردم. انگار حرفای دل منو میزنی. چقدر درد ما شبیه همه.
من تو ابان 96 تو هفته 39 بارداریم دخترمو از دست دادم. یه روز دیدم تکون نمیخوره . چیزای شیرین خوردم بازم تکون نخورد . رفتم بیمارستان دیدم که بدبخت شدم😭😭😭
دنیا رو سرم خراب شد. من یه بارداری راحت و شیرین داشتم بدون کوچیکترین مشکلی. بعد از اینکه صربان قلبشو نشنیدن فرستادنم سونو واسه تایید فوت که علتشو خشکی اب زده بود. در صورتی که من هفته قبلش سونو رفتم و اب نرمال بود. تو اون یه هفته هم هیچ خروجی ابی نداشتم. اخرشم نفهمیدم چی شد. خیلی دکتر رفتم خیلی ازمابش دادم ولی هیچ مشکلی نبود.
خلاصه که روزای خیلی سختی بود. درکتون میکنم.
الان اینجام که بگم خدا خیلی مهربونه. هیچوقت ناامید نشین. من بعد از چهار ماه به لطف خدا دوباره باردار شدم. اذر ماه 97 پسرم بدنیا اومد.
درسته دلتنگ دخترمم و هیچوقت فراموشش نمیکنم ولی به خاطر داشتن پسرم روزی صد بار خداروشاکرم.
همبشه دعاگوی مادرای دل شکسته مثل خودم هستم