بچه ها من پارسال رفتیم عیددیدنی خونه جاری بعد این ندید پدید هی پز مبلها خونه نوش میداد من ناخواسته یه تکه نارنگی از دستم افتاد رو سرامیک کف خونه ش بعد گفت وای محمد ببین خونه رو کثیف کرد نگاه کن چه به روز زندگیم اورد شوهرشم عین بت فقط نگام میکرد میخندید من فوری نارنگی برداشتم اما خب جای لکه ش موند که بایه دستمال راحت پاک میشد خیلی احساس حقارت کردم اونجا همیشه بهم پز میده که من باشگاه میرم پوستم کشیدم میخوام بینی عمل کنم ما پولداریم شما فقیر بدبختین هیچی ندارین ماشینمون اتوماته سقفش سان روفه ازین چرت پرتا من به شوهرم گفتم امسال خونه داداشت پا نمیذارم اونم قبول کرد حالا شما بودین خونه همچین ادمی میرفتین؟؟