حالم خوب نیس یه هفتس دوش نگرفتم اتاقم داغونه لباسام همش چرکی پرخاشگر و عصبی سیر از این دنیای لعنتی...
سه روزه سر خونه تکونی مادرشوهرم همسرم چ چیزا ک بهم نگف تف کرد روم با مشت تو سرم کوبید ی بار نامزد کرده و جدا شده بودم اتو هر روز تو سرم میکوبه دیشبم گف تو لیاقتت اونم نبود میگه مادرم مریضه الکی میگه
میگه بااااااااااید بری کمکش کنی ی ماه کار تو خونسون هس دیشب در حد مرگ جلو پدر مادرم چ حرفها ک بهم نزد دیگه صبرم لبریز شد دو تا کشیده خوابوندم تو گوش نامبارکش..
خستم از این زندگی آرزوی قبر دارم فقط
چرااااااا منی ک تو اوج جوونیم باید اینطوری باشم الان عقدم چرا باید تو خونه بنشینم ماتم بگیرم؟؟
چرا مثل آشغالا همسرم تف میکنه روم؟
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مادرم بخاطر زندگیم میره کارگری گوشس بدهکار نیس مادر بزرگم نابیناس تنها کمکش منم میگفت باید بری کمکش کنی امروز تولدش بود مادرسوهرم ی زنگم نزدم تبریک بگم پسرشو پر کرده بود انداخته بود ب جونم پرو پرو همسرم جلو همه ز زده ب مادرش میگه تسنیم میگه نمیام پرو پرو و داشته میگه باسه خودتون میدونید اما شبو باید روی گونی بخوابی واقعا متاسفم دیگه انگیزه ای ندارم شما بگید چیکار کنم طلاق میخوام بگیرم