عزیزم بار اول که باردار شدم وقتی سونو گفت دختره تو خیابون گریه میکردم شوهرم میگفت خداروشکر ناشکری نکن ولی من غمگین بودم بعدش بهش دل بستم وشد تمام زندگیم وقتی دنیا اومد دیدمش انگار دنیا رو بهم دادن بعدش سه ساعت بعد بیشتر زنده نموند به خاطر دفع مکونیوم ومیدونم که خدا قهرش گرفت وبچم وازم گرفت ب خاطر همون گریه ایی بود که کردم من موندم وی دنیای سیاه تو رو خدا مثل من نکن از خدا هزاران بار تشکر کن وفقط سلامتیش وبخا الانم ی دختر دیگه خدا بهم داده ۴ ماهشه ورووزی صدهزار بار خدا روشکر میکنم وبا هزاران پسر عوضش نمیکنم