خانما مادرشوهرم همش میگه من نمیتوتم تنها بمونمو باید دوطبقه بگیریم تو یه طبقش من ویه طبقش مادرشوهرم بشینه
شوهرم چون خانوادشو قبلن خیلی اذیت کرده عذاب وجدان داره وروحرفشون حرف نمیزنه مادرشوهرمم خیلی بهش محبت میکنه
شوهرم میگه نمیتونم مادرمو تنها بزارم
ازطرفیم میدونم که چقد زندگی بامادرشوهر دردسر داره یبار مادرشوهرم گف نه شما از یه جایه دیگ خونه رهن کنید تواتیشه من نسوزید همهچیم گردنه شما میوفده ولی دوباره میگه نه نمیتونم