2733
2734

خيلي ناراحتم ،من با ي جاريم خيلي راحتم و بعضي وقتها اتفاقاتي ک تو خوانواده شوهرم ميفته رو بش ميگم ،اون هم بهم ميگه حتي بيشتر ،اما خيلي وقته پنج ساله اصلا بهش چيزي ک مرتبط ب اون باشه يعني پشت سرش حرف زده باشند رو نميرم بگم ،اما يمي دو بار تو سال ميشه ک وقتي باهم حرف ميزنيم بهش ميگم آره اون يکي جاري فلان کارو کرده ،خبري ک همه ميدونن جز اون ، چهار روز پبشم همين شد رفتم گفتم ساناز فلان کارو کرده ،الان ناراحتم ک چرا نميتونم نگم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

با جاری درد دل کن......

رو‌دستت بنویس..

پس زمینه گوشیت کن.

حلقه ب گوشت کن...

فقط یادت باشه رمز موفقیت تو زندگی با جاری آسع برو آسه بیا و باهاش اصلا  درد دل نکن...

بعد سه سال انتظار باردار شدم....اامارفتی پیش خدا پسرم .....من خیلی دوستت دارم عزیزم...کاش میشد ی لحظه اخر ببوسمت .....حسرت ب دلم موند ....💞
2738
عادت کردی یا شاید تسلط ایشون بیشتره  منم یه جاریم تسلطش بیشتر و زرنگتر بهش میگفتم پلی هودش کم ...

ن بابا کجا تسلط داره ،من خبري ک همه جز اون ميدونند و ميگم اون کله راز هاي ديگرونم مياد ميگه ،حالا اينبار دل ب دلم نداد

ببین پیش میاد. ولی اخرش بجز درد و سر و دلخوری چیزی نیست. 

دیر و زود داره ولی اخرش گندش در میاد.

اینو از من داشته باشه. 

شاید این حست یه حس ششمه از اینکه از یه چیز بدتر جلوگیری کنی.



حتما که نباید یه شری بشه بعد ادم شیم. بیاید پیشاپیش ادم شیم😂😂😂😂

 شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی
ببین پیش میاد. ولی اخرش بجز درد و سر و دلخوری چیزی نیست.  دیر و زود داره ولی اخرش گندش در میاد ...

خب بنظرت خبري ک همه ميدونند جز ي نفر از خانواده گفتنش ب اون بده؟؟؟ تهمت ک نبوده ،زياد ک نکردم😊

منم اینجور بودم البته از یه نظر دیگه

مثلا فضولی های بچه مو میگفتم، یه وقتی احوال خونه بابام رو میپرسید،میگفتم الحمدلله والا مثلا برادرزاده م مریض شده و.... یا پسرم ک سه سالشه اون بچه رو کتک میزنه و ...

اما خب خبرچینی نمیکردم ک فلانی پشت سرت چی گفته



بعد یبار باهاش حرفم شد، اومد و هررررچی چیز بش گفته بودم،بصورت کینه تو دلش مونده بود و بهم گفت، تو پسرت چیه و چیه و.... تو خودت چی و.... باورم نمیظد چیزهای عادی روزمره رو ب دل گرفته و شدن کینه و حسرت رو دلش....

خدایا خواسته ام رسیدن به توست و من میدانم که قطعا در این راه ممکن است هزاران بار زمین بخورم، به گناه آلوده شوم....اما ای خدای بزرگ من... تو گفتی از عدف خود دست برندارید،درست است که خطاهای من مرا میخکوب میکند اما باز هم امیدم ب توست و تو گفتی ناامیدی گناعی بس بزرگ است، پس خودم را ب طور کامل ب تو سپردم و انیدم تنها ب توست ای خدای بزرگ من...دستم را بگیر.....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   niهانیتاha  |  20 ساعت پیش
توسط   mahsa_ch_82  |  21 ساعت پیش
توسط   حسین__بیرو۵  |  1 ساعت پیش